موضع شیعه در مورد “نوری طبرسی”و کتاب “فصل الخطاب” چیست؟

«تصور کنید دزدی را سر صحنه جرم بگیرند، مردم دور او جمع شده و عده ای بگویند :«ای دزد رو سیاه، از خدا نترسیدی؟ روز روشن و دزدی؟» در برابر این گروه، گروهی دیگر هستند که خطاب به دزد می گویند: « واقعاً که ، این چه کاری بود که کردی ای فلان فلان شده؟؟؟» ولی به محض اینکه از گروه اول جدا شدند .. منادی آنان ندا میدهد و می گوید: «برای سلامتی دزد عزیز یک صلوات محمدی!! یک هورای بلند! خسته نباشی دزد گرامی!، خدا خیرت بده!…»


پلان عجیبی است ولی شیعیان در نقش گروه دوم در حال بازی کردن نقش خود هستند!
چگونه؟؟ ابتدا سخن جناب مکارم شیرازی را بخوانید تا بگویم.
مکارم شیرازی می نویسد: « مرحوم علامه سید هبه الدین شهرستانى مى گوید: … در هر مجلسى وارد مى شدیم، فریاد و ضجّه بر ضد حاجى نورى و کتابش بلند بود و بعضى با کلمات بسیار زشت از او یاد مى کردند»
(شیعه پاسخ می گوید ص۲۰ ، مکارم شیرازی _ قم)

جواب:
تعجب کردید که این دو خط چه ربطی به دزد و هورا کشیدن داشت؟
مشخص است، آن اشخاصی که نوری طبرسی را با کلمات زشت یاد کردند(و گفتند: ای دزد این چه کاری بود که کردی!) همه ی اینها از باب تقیه چنین کرده اند و جناب مکارم شیرازی هم بر اساس تقیه این قول را از ایشان نقل کرده است و این ادعایی خالی نیست بلکه با کمی صبر به این نتیجه خواهیم رسید!

 مکارم شیرازی برای تبرئه اهل تشیع می گوید: در زمان انتشار این کتاب خیلیها حتی زبان به ناسزا (کلمات بسیار زشت!) گشودند،" ولی این در حالی است که شیعه در مقام مجرم قرار دارد و اکثر انگشتان به سمت نوری طبرسی است که وی در صف شیعیان ایستاده است! ولی خارج از محکمه و خارج از دید ما اهل سنت ، نوری طبرسی را مداح بوده و خواهند بود!
خود جناب مکارم شیرازی در کتاب "جلوه حق" از نوری طبرسی اینچنین یاد می کند:
«محدّث شهیر مرحوم حاجى میرزا حسین نورى صاحب کتاب «مستدرک الوسایل» متوفى سال (۱۳۲۰)…»
 ودر جای جای کتاب "مفاتیح نوین" اینچنین:
«مرحوم «حاجى نورى»(رحمه الله) !!…. شیخ بزرگوار «حاجى نورى» (نوّرالله مرقده) … مرحوم «حاجى نورى» (قدّس الله نفسه) !!»
جناب مکارم شیرازی کتاب "اصل الشیعه واصولها" از محمد حسین آل کاشف الغطاء را به فارسی برگردانده و مختصر شرحی هم بر آن نوشته است وی در ابتدای این کتاب کاشف الغطاء را به غایت می ستاید! حال ببینیم جناب کاشف الغطاء که از ممدوحان مکارم شیرازی است دربارۀ نوری طبرسی چه نظری دارد!

کاشف الغطاء دربارۀ نوری طبرسی می‌گوید:
«علامه الفقهاء والمحدثین جامع أخبار الأئمه الطاهرین حائز علوم الأولین والآخرین، حجه الله على الیقین، من عقمت النساء عن أن تلد مثله، وتقاعست أساطین الفضلاء فلا یدانی أحد فضله ونبله، التقى الأواه، المعجب ملائکه السماء بتقواه، من لو تجلى الله لخلقه لقال هذا نوری، مولانا ثقه الإسلام الحاج میرزا حسین النوری أدام الله تعالى وجوده الشریف»
«او علامه‌ی فقهاء و محدثین و جمع کنندۀ اخبار ائمۀ طاهرین و حائز علوم اول و آخر است و به یقین او حجت خداوند می‌باشد. هیچ زنی همانند او را به دنیا نیاورده است،! استادان بزرگوار نتوانسته‌اند در فضل و بزرگواری به او نزدیک شوند، تقوا و پرهیزگاری او فرشتگان آسمان شگفت‌زده کرده است، وقتی که خداوند خواست او را خلق کند، فرمود: این نور من است. او مولا و سرور ما ثقه‌ الاسلام حاج میرزا حسین نوری ـ ادام الله تعالی وجوده الشریف ـ است.»
(مقدمه‌ی کشف الاستار ص۲۴ ، نوری طبرسی_قم )

دیدید که چگونه وقتی از محکمه و از دید اهل سنت دور شدند، چگونه شروع کردند به هورا کشیدن و کف و سوت زدن برای نوری طبرسی؟؟؟ دیدید چگونه آن کلمات بسیار زشت به کلمات بسیار زیبا تبدیل شد؟! به نظرتان این به چه معناست؟؟ اصلاً چنین القابی شایسته یک شخصی است که معتقد به تحریف قرآن است؟؟ آیا او شیخی بزرگوار است ؟؟؟ او حجت خدا، نور خدا و ثقه الاسلام است؟ واقعاً حافظ شیرازی راست گفته است که : «طوق زرین همه در گردن خر می بینم»!!
یا طبرسی را تکفیر کنید تا دهن ما بسته شود که دیگر به شیعه خرده نگیریم و نگوییم :« عالم شیعی در اثبات تحریف قرآن، کتاب نوشته و غالب علمای شیعه با وی همدست هستند!!» تکفیر نمی کنید حداقل تفسیق کنید ، حداقل از آنها تعریف نکنید.. یا وقتی که ما به شیعیان ایراد گرفتیم با شجاعت تمام و بدون تقیه عقیدۀ خود را بروز دهید… یا زنگی زنگ باشید و یا رومی روم!


"پرمود بترا" سخن زیبائی دارد که می گوید: «یک حلقه سست زنجیر،کافی است تا همه زنجیر پاره شود» (اضافه می کنم:) “مگر اینکه آن حلقه سست را جدا کرده و به دور اندازیم” ولی شیعیان چنین نمی کنند بلکه پافشاری می کنند که "نه! آن حلقۀ سست(نوری طبرسی) برای ما خوب است ما خود با آن سر می کنیم " البته این زنجیر بر عکس است، طوری که کل حلقه هایش سست است و اگر یکی از حلقه ها محکم باشد آن حلقه را از میان حلقه های سست خارج کرده و به دور می اندازند!
نوری طبرسی و تقیۀ جناب مکارم شیرازی در مورد وی واضح شد ولی  برای محکم کاری یک مورد دیگر را نیز نقل می کنم.

آیت الله العظمی!خوئی می نویسد: «أن حدیث تحریف القرآن حدیث خرافه وخیال ، لا یقول به إلا من ضعف عقله ، أو من لم یتأمل فی أطرافه حق التأمل ، أو من ألجأه إلیه یجب القول به . والحب یعمی ویصم ، وأما العاقل المنصف المتدبر فلا یشک فی بطلانه وخرافته»
=«قصه تحریف قرآن جزء خرافات و خیالات است و به تحریف قائل نمیشود مگر کسی که عقلش ناقص باشد یا درست تأمل و تفکر نکرده باشد یا اینکه بخاطر علاقه اش به قول تحریف معتقد به آن شده باشد زیرا که علاقه به چیزی انسان را کور و کر میکند اما آدم عاقل منصف متدبر شکی در باطل بودن و خرافاتی بودن تحریف ندارد».  (تفسیر البیان خوئی ص ۲۵۹)
با این وجود جناب نوری طبرسی ( و امثالهم) باید ناقص العقل و خرافاتی باشند! ولی ببینیم که جناب خوئی در جای دیگر چه می گوید:
در معجم رجال الحدیث می گوید: ذکره الشیخ النوری قدس سره فی المستدرک !!!
در جای دیگری از این کتاب: وقال المحدث النوری قدس سره  (=خاک قبرش مقدس باد!)
و باز در جایی دیگر : شیخنا المحدث النوری – قدس الله نفسه –
در مصباح الفقاهه ج۱ ص۳۲ و۳۴ و۴۴ :«المحدث المتبحر النوری فی المستدرک»
قال المحدث النوری نور الله مرقده فی المستدرک  .. (مصباح الفقاهه ج۱ ص۲۲۲)
شکی در این نیست که جناب خوئی عقیدۀ طبرسی را در مورد تحریف قرآن می دانسته ولی باز هم از او با چنین الفاظی یاد می کند!!
از یک طرف می گوید: هر که معتقد به تحریف قرآن باشد ناقص العقل است و از طرفی ناقص العقلی چون نوری طبرسی را شیخ خود می داند و از او با لفظ "شیخنا =شیخ ما" یاد می کند!! اینجاست که باید گفت:
چه عجیب مردمانند ، با گرگ دنبه میخورند و با چوپان گریه میکنند !

در پایان:
نوری طبرسی در سال ۱۳۲۰هـ به زندگی ننگین خود پایان داد و بعد از هلاک شدنش، شیعیان (همان کسانی که با کلمات زشت از او یاد می کردند!) لاشه اش را در شریف ترین مکان!(بزعمهم) یعنی در نجف اشرف! آن هم در کجای این شهر؟ در حرم حضرت علی ؛ در چه قسمت این حرم؟ ‌در ایوان علماء _ کنار باب قبله دفن کردند و ما بیش از پیش دانستیم که شیعیان چقدر رو راست هستند و از دو رویی بیزارند!!!

«وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ» (البقره: ۱۴) «وقتی که با مؤمنان روبرو می‌گردند، می‌گویند: ما هم ایمان آورده‌ایم. و هنگامی که با رؤسای شیطان ‌صفت خود به خلوت می‌نشینند، می‌گویند: ما با شمائیم و (مؤمنان را) مسخره می‌کنیم.»

التماس دعا /

نویسنده: ابوبكر بن حسين (رحمه الله)

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …