چندین کتاب و مقاله دربارۀ عصمت و معصوم نبودن ائمه به قلم اساتید و علمای بزرگوار نوشته شده که اکثراً جنبۀ رد شبهه و یا نقد خیالات آخوند شیعه داشته است، اما ما در این نوشتار نمی خواهیم شبهه ای را پاسخ گفته یا خیالی را زائل کنیم؛ بلکه می خواهیم به قانون ساده ای عمل کنیم که به راحتی ادعای ملای قزلباش را برباد می دهد! قانون ساده ایست که همه آن را قبول دارند؛ قانون را در قالب مثالی عرضه می کنیم و بعد از آن به اصل بحث می پردازیم.
مثال: فرض کنید شخصی ادعا کرد، سپری دارد که هیچ نیزه ای آن را سوراخ نمی کند؛ ما به چه شکل می توانیم بطلان ادعای او را ثابت کنیم؟؟ خیلی ساده است، ما می توانیم نیزه ای پیدا کنیم که بتواند آن سپر را سوراخ کند و اگر چنین کنیم خود به خود ادعای مدعی را نابود کرده ایم.
بحث ما با آخوند صفوی نیز به همین ترتیب است؛ او ادعا می کند که "ائمۀ دوازده گانه" معصوم هستند و هیچ خطا و گناهی از آنان سر نزده؛ ما می توانیم با نشان دادن یک اشتباه غیر قابل انکار از یکی از ائمۀ شیعه کل ادعای عصمت را نابود کنیم و سپر به اصطلاح سوراخ نشدنیشان را با نیزه ای فولادین سوراخ کنیم.
در ابتدا بخوانید که تعریف شیعه از عصمت چیست:
مجلسی در مورد عصمت چنین می گوید: «اعلم أن الامامیه رضی الله عنهم اتفقوا على عصمه الائمه علیهم السلام من الذنوب صغیرها وکبیرها، فلا یقع منهم ذنب أصلا لا عمدا ولا نسیانا ولا لخطأ فی التأویل، ولا للاسهاء من الله سبحانه » (بحار الانوار ج۲۵ ص۲۱۱)
یعنی: «بدان که امامیه اتفاق دارند بر معصوم بودن ائمه علیهم السلام از گناهان صغیره و کبیره و اینکه اصلا از آنها گناه سر نمی زند نه از روی اشتباه و نه از روی فراموشی و نه از روی عمد، و نه خداوند سهو و فراموشی را بر آنها ممکن می گرداند تا مرتکب آن شوند».
مرجع تقلید شیعه، جناب مکارم شیرازی در کتاب " عقیده یک مسلمان" می نویسد: «عصمت چیست؟ این نخستین بخشى است که در مورد صفات پیامبران جلب توجّه مى کند. و عصمت عبارت است از یک «نیروى درونى» که دارنده آن را از هر گونه گناه و خطا باز مى دارد و به این ترتیب عصمت دو شعبه پیدا مى کند.
۱ـ مصونیت از گناه ۲ـ مصونیت از اشتباه و خطا.»
چنانکه گفتیم، ما می توانیم با نشان دادن یک گناه یا اشتباه از یکی از امامان، بدون واسطه "تئوری عصمت" را نابود کنیم! پس خوب توجه کنید:
در سال ۳۵ هجری سیدنا عثمان ذی النورین علیه السلام شهید شدند و حضرت علی به جای ایشان به عنوان خلیفه انتخاب شدند. یکی از وظایف حاکم این است که حق مظلوم را از ظالم بگیرد و به عدل بین رعایا حکم کند، چنانکه خداوند خطاب به حضرت داوود علیه السلام می فرماید: «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» (سورۀ ص :۲۶)،پس حاکم نباید دربارۀ مقتول و حق اولیاء دم بیخیال باشد و این مسأله را پشت گوش بیندازد و اجازه دهد قاتلین به راحتی در ممالک اسلامی بچرخند!
مشهور است که سیدنا عمر فاروق رضی الله عنه می فرمودند:« به خدا اگر در آن سوی فرات بچه شتری بمیرد روز قیامت حساب اش از عمر گرفته خواهد شد»
شیعیان شبیه این سخن را به حضرت علی نسبت می دهند! و همینطور در خطبۀ ۱۳۶ نهج البلاغه از قول سیدنا علی آمده است: « به خدا سوگند که داد ستمدیده را از ظالم ستمگر می ستانم، و مهار ستمگر را می گیرم و به آبشخور حق وارد می سازم، گر چه تمایل نداشته باشد.»
حال سؤال این است که آیا حضرت علی به وظیفۀ خود و سوگندی که خورده بود عمل کرد؟ یعنی حق مظلوم را از ظالم گرفت؟ قصاص خون سیدنا عثمان را از قاتلینش گرفت؟
احتمالاً شیعه می گوید که : عثمان حقش بود که کشته شود و قاتلینش کار خوبی کردند، پس لازم نیست که قصاص خونش گرفته شود!
در جواب می گوییم که خود سیدنا علی چنین عقیده ای نداشتند به همین دلیل چنانکه در خطبۀ ۱۶۷ نهج البلاغه آمده است در جواب کسانی که به او گفتند: «چه شود اگر کسانى را که بر عثمان شوریدند، کیفر دهى» در جواب فرمودند:اى برادران، من از آنچه شما مى دانید بى خبر نیستم. ولى مرا چه توانایى است، در حالى که شورشگران در نهایت توانایى هستند. آنان بر من چیره شده اند و ما را در برابر آنها قدرتى نیست….» (خطبه۱۶۷نهج البلاغه)
یعنی سیدنا علی قصاص را حق می دانستند ولی عدم توانایی را دلیل انجام ندادن آن می دانند!
محمد بهشتی دربارۀ نامۀ ۶ نهج البلاغه می نویسد : «این نامه را آن حضرت به معاویه نگاشته و آنرا بوسیله جریر بن عبد الله بجلى بشام فرستاده، و در آن اثبات خلافت خود را بطریق اهل سنت استدلال فرموده، و نفرتش را از کشتن عثمان اظهار نموده »(ترجمه نهج البلاغه متن، ص ۲۸۷، محمد بهشتی؛ انتشارات شهریور )
و خوب است که بدانید، سودان بن حمران مرادی که از سران شورش علیه حضرت عثمان بود با عبد الرحمن بن ملجم مرادی هر دو از یک قبیله و فامیل هم بودند! اولی از قاتلین حضرت عثمان است و دومی قاتل حضرت علی !! یعنی دقیقاً همانها که حضرت عثمان را کشتند، همان افراد بودند که حضرت علی رضی الله عنه را نیز به شهادت رساندند!
پس با این وجود می فهمیم که حضرت علی از کشته شدن سیدنا عثمان بسیار متنفر بوده، به این معنی که این کار را حق نمی دانسته و قاتلین او را ظالم می دانسته چه اگر آنها ظالم نبودند و حکمشان حق بود لزومی نداشت که از عمل آنان این همه متنفر باشد؛ پس مشخص شد که قاتلین حضرت عثمان ظالم بودند، با این وجود دوباره سوالم را تکرار می کنم: «آیا حضرت علی به وظیفۀ خود که گرفتن حق مظلوم از ظالم است، عمل کرد؟؟ قاتلین سیدنا عثمان را قصاص کرد؟؟» جواب منفی است !! و این حقی بود که حضرت علی آن را از اولیاء دم، علی الخصوص همسر و فرزندان حضرت عثمان دریغ کرد و حقشان را به آنان نداد! و این حق کشی واضح است!
پس تا به اینجا یک اشتباه بزرگ و یک حق کشی از حضرت علی به اثبات رساندیم؛ حال اشتباه بعدی حضرت علی رضی الله عنه:
اصل بحث و اصل گناه سیدنا علی آن است که "کسانی را که انگشتان نائله را قطع کردند و به او تعرض نمودند و خانۀ حضرت عثمان و همینطور بیت المال را به غارت بردند" را به سزای اعمالشان نرساند.
نائله همسر سیدنا عثمان در دفاع از شوهر خویش انگشتانش را از دست داد یعنی به وسیلۀ شورشیان انگشتانش قطع شد و همچنین به وسیلۀ همین شورشیان به ایشان تعرض شد؛ اما حضرت علی این جانیان را نیز مجازات نکرد!!
هیچ توجیهی برای نگرفتن حق مظلوم (=نائله) از ظالم (غافقی بن حرب و شورشیانی که به خانه ریختند) وجود ندارد! الّا کوتاهی حاکم و انجام ندادن وظیفۀ اصلی خویش که همان گرفتن حق مظلوم از ظالم باشد و چنانکه از نهج البلاغه نقل کردیم حضرت علی قسم خورده بود که حق مظلوم را از ظالم می گیرد؛ ولی تاریخ گواه است که حضرت علی به قسم خود عمل نکرد!
نه تنها غافقی باید محاکمه می شد بلکه تمام کسانی که به آن خانه یورش بردند و بعد از آن بیت المال را غارت کردند، همه باید محاکمه می شدند؛ عجیب است که این شورشیان که حتی از مشرکین قریش هم سنگدلتر بودند بدون هیچ مشکلی در مقر حکومتی حضرت علی می گشتند و بعضاً در سپاه او حاضر بودند!!
مشرکین قریش در زمانی که قصد داشتند شبانه به خانۀ رسول خدا هجوم کنند؛ ابو لهب مانعشان شد و گفت: فعلاً صبر کنید تا هوا روشن شود، چرا که در خانه زن و بچه هست و ممکن است در این حمله به آنان گزندی برسد (و احیاناً زنها در وضع نا مناسبی باشند) . (نگا: تفسیر القمی، ج1، ص: ۲۷۵ _قم،ط۴؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص: ۸۰ طباطبایی و…) اما این شورشیان از مشرکین قریش نیز پا را فراتر نهاده بودند!
جالب اینجاست که خطبۀ مشار الیه که حضرت علی در آن قسم خورده بود که حق را به حقدار می رساند (خ۱۳۶) در روز دوم خلافت ایشان، یعنی ۷ روز بعد از شهادت امیر المؤمنین عثمان ایراد شده است و از عجائب است که حضرت علی هنوز حق حضرت عثمان (مقتول و مظلوم) و همچنین حق نائله همسر حضرت عثمان و حق فرزندان حضرت عثمان که همه از اولیاء دم بودند را نگرفته، بالای منبر می رود و می گوید: حق مظلوم را از ظالم می گیرم!!
نکته: باید دانست که علاوه بر اولیاء دم، جامعه نیز حقی به گردن حضرت علی رضی الله عنه داشتند، و حتی اگر اولیاء دم رضایت بدهند حضرت علی موظف است که قاتلین و متعرضین و غارتگران بیت المال را مجازات کند؛ مشهور است که در دوران خلافت حضرت علی، دزدی را دستگیر کردند، مال باخته از حق خود صرف نظر کرد و دزد را بخشید، اما حضرت علی، آن دزد را تازیانه زد، پرسیدند: مال باخته که رضایت داد، دیگر چرا او را تازیانه میزنی؟ حضرت علی جواب داد: مال باخته حق خود را بخشید، اما این تازیانه حق جامعه است که به رضایت مال باخته ربطی ندارد(نقل به مضمون)
ماجرای قتل حضرت عثمان و تعرض به همسر ایشان و غارت کردن بیت المال نیز، فقط مربوط به اولیاء دم نبود، بلکه جامعه نیز حقی داشت که حضرت علی باید آن ر از آن جانیان می گرفت، که نگرفت!
تا اینجا هر چه نقل شد همه از بارزترین حقایق تاریخی است که هیچکس نمی تواند آن را انکار کند و هیچ توجیهی نیز برایش نیست.
شیعه باید اینجا قبول کند که حضرت علی به قسم خودشان و به وظیفۀ اصلی خودشان عمل نکردند و حق مظلوم را از ظالم نگرفتند، آخوند شیعی در این محل نمی تواند هیچ بهانۀ موجّهی بیاورد .
معمولاً آخوند قزلباش در این موضع ابتدا ما را به ناصبی گری متهم می کند و اگر بخواهد دلیلی بیاورد، می گوید: مگر عمر و مگر ابوبکر و غیره و غیره در فلان جا حق فلان مظلوم را از فلان ظالم گرفتند؟؟؟ حضرت علی هم مثل ابوبکر و عمر!
پیشاپیش به کسانی که ممکن است چنین جوابی در سر داشته باشند بگویم که : بحث بر سر عصمت ائمۀ شماست ما فرض را بر این می گیریم که شیخین (صدیق و فاروق) در محلی حقی را به صاحب حق باز نگردانده اند! این مشکلی در عقائد اهل سنت بوجود نمی آورد؛ اما شما که امام خود را معصوم می دانید نمی توانید این خطای حضرت علی را ببینید و در دفاع بگوئید که اگر علی ظالم را ادب نکرده فلانی هم نکرده چرا که بد بودن دیگران توجیه بد بودن تو نیست؛و اصولاً اینگونه جواب دادنها بی مورد است.
در پایان:
در این بحث چند نکته ثابت شد.
۱٫حضرت علی قسمی خوردند و به قسم خویش عمل نکردند و نقل نشده که کفارۀ قسم داده باشند!
۲٫حضرت علی وظیفه اش بود که قاتلین را قصاص کرده و حکم را اجرا می نمود، اما چنین نکرد.
۳٫حضرت علی وظیفه اش بود که مهاجمین را محکوم کرده و حکم را اجرا کند اما چنین نکرد.
۴٫گذشته از حق خانوادۀ حضرت عثمان، جامعه نیز بر گردن حاکم حق داشتند و حتی اگر اولیاء دم رضایت دهند، حاکم موظف است که آن جانیان را تادیب کند، اما حضرت علی کوچکترین حرکتی علیه آنان انجام نداد مگر اینکه علیه آنها دعا کرد و بس!! و می دانیم که وظیفۀ حاکم، اجرای حدود است نه دعای زبانی!
نتیجه: از تمام اینها می فهمیم که حضرت علی به وظیفۀ خود عمل نکرده و صاحبان حق یعنی اولیاء دم به حق خود نرسیدن، یعنی حضرت علی که مؤظف بود حق را بگیرد، چنین نکرد!
نتیجه: حضرت علی معصوم نبود!
التماس دعا