در دو بخش پییشن دیدید شیعه سعی میکند که ثابت نماید، پیامبر صلی الله علیه و سلم، اصلا غیر از فاطمه دختری نداشتند!!شیعه در اصل میخواهد به این وسیله از پاسخ به این سوال که چرا پیامبر دو دخترش را به عثمان داد؟ نجات یابد.
الان دلایل دیگرش را ببینید:
شیعه میگوید: در قضیه مباهله که پیامبر تمام بستگان درجه یک خود را انتخاب کرد، چرا دیگر دختران خود را نبرد و از بین «نساء» خود فقط فاطمه را انتخاب کرد ؟
مسلم در صحیح خود مینویسد : عامر بن سعد بن ابىوقاص از پدرش (سعد بن ابوقاص) نقل کرده است که معاویه سعد را امر کرد و گفت: تو را چه مانع است که ابوتراب (على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ) را دشنام دهى ؟ (سعد) گفت: من سه چیز (سه فضیلت) را از او در خاطر دارم ، که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ درباره وى فرموده است، هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من یکى از این سه فضیلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برایم محبوبتر بود … وقتى این آیه نازل گردید : (… فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم …) پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ على و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را فراخواند و فرمود : «خدایا، اینان اهل من هستند ». صحیح مسلم ،.
آیا «نساءنا » شامل دیگر دختران پیامبر نمیشد ، یا پیامبر دختر دیگری غیر از صدیقه طاهره نداشت ؟
پاسخ اهل سنت
مباهله در سال دهم یا نهم بود. در این سال غیر از فاطمه هیچ یک از دختران دیگر پیامبر در قید حیات نبودند،
تفصیل سال تولد و وفات و ازدواج دختران پیامبر این است:
اول: زینب، دختر بزرگ رسول خدا که در سىسالگى رسول خدا تولد یافت، و پیش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود«ابو العاص بن ربیع»درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.
دوم : رقیه که پیش از اسلام و بعد از زینب، در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد«عتبه بن ابى لهب» درآمد و پس از نزول سوره«تبتیدا ابى لهب» و پیش از عروسى به دستور ابو لهب وهمسرش «ام جمیل» از وى جدا گشت.و سپس به عقد حضرت عثمان درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وى هجرت کرد و بعد به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت سه روز بعد از بدر،همان روزى که مژده فتح بدر به مدینه رسید،وفات یافت.
سوم: ام کلثوم که نیز در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد«عتیبه بن ابى لهب» درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسى از«عتیبه»جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج حضرت عثمان درآمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.
چهارم، فاطمه که پنجسال پیش ازبعثت رسول خدا در مکه تولد یافت و در مدینه به ازدواج حضرت على درآمد،و پس از وفات رسول خدا به فاصلهاى شش ماه وفات یافت ونسل حضرت محمد تنها از وى باقى ماند.
و موضوع مباهله مربوط به سال دهم یا نهم هجرت است
وانگهی ای شیعه! چرا بالا و پایین میروی ؟ این آیه قران را ببین: (یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ ) ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو. «الأحزاب/۵۹»
الله میگوید پیامبرش دختران داشته و تو میگویی یکی داشته مگر به قرآن ایمان نداری ؟
شیعه در ادامه میگوید:
قضیه دیگری که بطلان این قضیه را روشن میکند، این است که در هیچ جایی از تاریخ ثبت نشده است که در مدینه ، احدی از مهاجرین و یا انصار به خواستگاری ام کلثوم رفته باشد؛ با این که برای خواستگاری از فاطمه زهرا و رسیدن به افتخار دامادی پیامبر، بر یکدیگر پیش دستی میکردند و هر کس دوست داشت این افتخار نصیب او شود . آیا ام کلثوم دختر پیامبر نبود یا اصلاً چنین دختری وجود خارجی نداشت ؟
پاسخ اهل سنت:
ببین ای شیعه! پیامبر خدا در ربیعالاول سال یک هجری: به مدینه هجرت کرد و ام کلثوم در سال دوم عروسی کرد یعنی بعد کمتر از یک و نیم سال این که مدت زیادی نیست و انگهی، آیا میخواستی که مردم در گرماگرم جنگ بدر یا سفر هجرت از ام کلثوم خواستگاری کنند ؟؟ آخر ترا چه شده که بویی از منطق نبرده ای ؟!
شیعه میگوید:
علما و محدثین اهل سنت برای خرده گیری از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کردهاند که آن حضرت در زمانی که فاطمه سلام الله علیها همسر او بود، دختر ابو جهل را نیز خواستگاری کرد. این امر باعث شد که صدیقه طاهره ناراحت شده و شکایت خود را پیش پیامبر ببرد!! پیامبر اسلام وقتی از این قضیه با خبر شدند ، با عصبانیت به مسجد آمد و فرمود: فاطمه پاره تن من است ، من دوست ندارم کسی او را ناراحت کند ، به خدا قسم نباید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد یک نفر جمع شود .صحیح البخاری.
و در روایت دیگری نوشتهاند که آن حضرت فرمود :علی (علیه السلام) اگر میخواهد دختر ابوجهل را بگیرد ، باید دختر من را طلاق بدهد . فاطمه پارۀ تن من است، آنچه که موجب رنجش فاطمه بشود، مرا میرنجاند … .صحیح البخاری.
از آنجایی که بحث تنقیص مقام امیر المؤمنین علیه السلام در میان است، علمای اهل سنت این قضیه را با آب و تاب فراوانی نقل کردهاند؛ غافل از این که عثمان بن عفان نیز عملاً بین دختران پیامبر و دختران دشمان خدا نه یکبار که چندین بار جمع کرده است.
رمله بنت شیبه، یکی از همسران عثمان است که در مکه با او ازدواج کرد و از کسانی بود که همراه عثمان به مدینه مهاجرت کرد. ابن عبد البر در این زمینه مینویسد:رمله ، دختر شیبه از کسانی بود که همراه همسرش عثمان به مدینه مهاجرت کرد. الاستیعاب ، ج ۴ ، ص ۱۸۴۶ رقم ۳۳۴۵ .
و شیبه از دشمنان پیامبر اسلام است که در جنگ بدر به هلاکت رسیده است ؛ چنانچه ابن حجر مینویسد: رمله ، دختر شیبه … پدرش در جنگ بدر کشته شد، در حالی که کافر بود.الإصابه، ج ۸، ص ۱۴۲ – ۱۴۳ رقم ۱۱۱۹۲٫
در حالی که نوشتهاند در همان زمان رقیه دختر رسول خدا ! نیز همسر عثمان بوده است . ابن اثیر در اسد الغابه مینویسد:زمانی که عثمان اسلام آورد ، رسول خدا دخترش رقیه را به همسری او درآورد ، هر دوی آنها به سرزمین حبشه مهاجرت کردند ، سپس وقتی از آنجا بازگشتند ، به مدینه مهاجرت کردند .أسد الغابه، ج ۳، ص ۳۷۶ .
علاوه براین ، عثمان با أم البنین بنت عیینه و فاطمه بنت الولید بن عبد شمس نیز ازدواج کرده است؛ در حالی که پدر هر دوی آنها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بودهاند .
اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، حرام بوده است، چرا عثمان این عمل حرام را بارها و بارها مرتکب شده است ؟ و اگر حرام نبوده، چرا پیامبر اسلام به قول اهل سنت اجازه چنین کاری را به امیر المؤمنین نداد و نعوذ بالله میخواست حلال خدا را حرام کند ؟ پس معلوم میشود که یا قضیه خواستگاری از دختر ابوجهل از اختراعات بنی امیه و برای تنقیص مقام امیر المؤمنین است ، یا پیامبر اسلام دختری غیر از صدیقه طاهره نداشته است؟
پاسخ اهل سنت:
اولا ای شیعه
از موضوع بحث دور نشو! پیش تو این امری یقینی است که علی بر سر فاطمه هرگز نمی خواست هوو بیاورد ، پس محور بحث را عوض نکن ، البته اگر میخواهی تضاد اهل سنت را در نقل احادیث نشان دهی ، میتوانی به این موضوع استناد کنی، اما برای اثبات عدم وجود دخترانی (غیر فاطمه) برای پیامبر حق نداری به این حدیث استناد کنی زیرا تو این حدیث را قبول نداری
پس اینجا هم تیرت به سنگ خورد
البته ما ایراد ترا درباره حدیث (هوو آوری بر سر فاطمه را) بعدا در مقاله ای مستقل پاسخ خواهیم داد. اما استدلال به این حدیث برای انکار وجود ام کلثوم و رقیه به تو کمکی نمیکند ( زیرا از نظر تو اصلا حدیث دروغ است )
مثلا ما نمیتوانیم برای اثبات اینکه علی پسر خداست به عقیده نصارا استناد کنیم که میگویند الله پسر دارد ! چرا؟ چون ما که عقیده نصارا را قبول نداریم
اگر ما با استناد به عقیده نصارا ابن الله بودن علی را بخواهیم ثابت کنیم معنیش این میشود که عیسی را بعنوان پسر خدا قبول داریم. علمای شیعه آنقدر در دشمنی غرق هستند که متوجه نیستند که دارند چه میگویند
……… ادامه دارد