چرا برای اثبات امامت به روایات جعلی و اکذوبه های تاریخی متوسل میشوند؟

 اگر دروغ های مدعیان تشیع را رتبه بندی کنیم بدون شک دروغ درباره ی نازل شدن آیه ی ابلاغ در شان علی رضی الله عنه و ربط دادن آن به ولایت جزو ناب ترین و اصلی ترین دروغ های آنان میباشد و برای اثبات این ادعا نیز از هیچ تزویر و دروغ و فریبی نیز چشم پوشی نمیکنند.

ما بارها و بارها از آنان درخواست یک آیه ی واضح و صریح درباره ی ولایت امامان ۱۲ گانه شان کرده ایم تا به هر حال اهل سنت هیچ، حد اقل جلوی تفرقه و دسته دسته شدن خود شیعیان را بگیرد و هرکدام به یک تعداد امام مثل سه امامی و پنج امامی و هفت امامی و دوازده امامی منتسب نشوند.
شیعیان برای فرار از این تنگناها دو جواب ارائه کرده اند. یک عده صراحتا معتقد به تحریف قرآن  شدند و گفتند که آیاتی که مربوط به ولایت بودند و نام علی نیز در آنها بوده است از قرآن  حذف شده و صحابه قرآن  را تحریف کردند. این دسته از شیعیان تقیه نکرده و صراحتا اعلام عقیده کرده اند. برای مثال:
أبو الحسن على بنابراهیم الهاشمی القمى میگوید: فالقرآن  منه ناسخ، ومنه منسوخ، ومنهمحکم، ومنه متشابه، ومنه عام، ومنه خاص، ومنه تقدیم، ومنه تأخیر،ومنه منقطع، ومنه معطوف، ومنه حرف مکان حرف، ومنه على خلاف ما انزل
الله… واما ما هو محرف منه فهو قوله" لکن الله یشهد بما انزل الیک فی على انزله بعلمه والملائکهیشهدون  " وقوله " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی على فان لم تفعل فما بلغت رسالته وقوله " ان الذین کفروا وظلموا آل محمد حقهم لم یکن الله لیغفر لهم  " وقوله " وسیعلمالذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون  " وقوله " ولو ترىالذین ظلموا آل محمد حقهم فی غمرات الموت " ومثله کثیر نذکره فی مواضعه.تفسیر القمی ص۳۷-۴۶  المؤلف: لابی الحسن على بنابراهیم القمی (ره!!!) المصحح: السید طیب الجزائری الناشر: مؤسسه دار الکتاب للطباعه والنشر قم،الطبعه: الثالثه / شهر صفر عام ۱۴۰۴
علی قمی صاحب تفسیر مشهور و از کبار علمای شیعه میگوید: قرآن  ناسخ و منسوخ دارد بعضی از آن محکم بعضی متشابه بعضی عام است و بعضی خاص و بعضی تقدیم و بعضی تاخیر و بعضی منقطع است و بعضی معطوف و بعضی هم تحریف یک کلمه و بعضی از آن کلا خلاف انچه که خدا نازل کرده است میباشد…( بعد در ادامه برای هر کدام از اینها مثال هایی میزند تا میرسد به ترحیف قرآن !!!) اما آنچه که تحریف شده است آن قول خداوند است که میفرماید« لکن الله یشهد بما انزل الیک فی على انزله بعلمه والملائکهیشهدون۱۶۶ نساء » و همچنین قول خداوند که میفرماید« یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی على فان لم تفعل فما بلغت رسالته» « مائده:۷۰» و قول دیگر خداوند که تحریف شده است« ان الذین کفروا وظلموا آل محمد حقهم لم یکن الله لیغفر لهم«167: نساء» و باز قول خداوند « وسیعلمالذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون» « 227:شعرا» و قول او« ولو ترىالذین ظلموا آل محمد حقهم فی غمرات الموت ۹۳ انعام»" و مثل اینها بسیار زیاد است و در مواضع دیگر کتاب بیان شده است.
 همانطور که میبینیم قمی معتقد است که نام علی مخصوصا در آیه ی ابلاغ حذف شده و قرآن  تحریف شده است.
دسته ی دوم شیعیان میگویند که قرار نیست هر چیزی در قرآن  باشد بلکه حدیث هم وجود دارد و بسیاری از احکام و آداب در قرآن  وجود ندارد بلکه در روایات آمده اند و ولایت علی هم در روایات آمده است.
 
در جواب این دسته از تشیع گفته میشود که مگر نمی گویید که ولایت از اصول دین است و پذیرش آن شرط قبولی عبادات و نپذیرفتن أن شبیه آب بازی کردن به جای وضو گرفتن است و نمازی که از غیر طریق ولایت رسیده باشد، نماز نیست فقط خم و راست شدن است و روزه‌ای که از غیر طریق ولایت رسیده باشد، روزه نیست فقط گرسنگی و تشنگی کشیدن است و مگر نمی گویید که نپذیرفتنش سبب دخول در جهنم میشود؟؟
 
برای نمونه:
آیت الله العظمی(!) ناصر مکارم شیرازی میگوید:
فالإمامه فی نظر طائفه الشیعه واتباع مذهب أهل البیت – علیه السلام – من أصول الدین والأسس العقائدیه، بینما تعتبر فی نظر طائفه أهل السنه من فروع الدین والأحکام العملیه. نفحات القرآن: ۹/۱۰
یعنی: امامت در نظر طائفه ی شیعه و پیروان مذهب اهل بیت علیه السلام از اصول دین و اساس اعتقادی میباشد در حالی که از نظر اهل سنت از فروع دین و احکام عملیه میباشد.
و سپس توضیحاتی میدهد و میگوید: لهذا یعتبر الإیمان بالإمامه جزءاً من اصول الدین لا من فروع الدین.نفحات القرآن  ص۱۲
یعنی: ایمان به امامت جزئی از اصول دین است و از فروع دین نیست.
سید علی الحسینی المیلانی میگوید: و اما أن الإمامه من أصول الدیانات والعقائد ام هی من الفروع ؟ فالحق: أنها من الأصول کالنبوه. الإمامه فی أهم الکتب الکلامیه: ص۴۳
یعنی: اما اگر گفته شود امامت از اصول دیانات و عقاید است یا از فروع دین؟ پس درست این است که امامت از اصول دین است مانند نبوت!!!
و به خاطر این انحرافات بسیار شدید شیعیان با باقی مسلمانان در معنا و جایگاه امامت باعث شده است که دیگر مسلمانان را تکفیر کرده و هرکس شیعه ی دوازده امامی نباشد را کافر دانسته اند و خونش را حلال دانسته اند.برای اینکه منکر امامت نزد شیعه مانند منکر نبوت است. در واقع اگر کسی شهادتین را بگوید و نماز زکات روزه حج انجام بدهد ولی معتقد به امامت نباشد کافر است.
برای مثال شیخ مفیدشان اجماع امامیه را برای ما نقل میکند و میگوید: واتفقت الإمامیه على أن من أنکر إمامه أحد الأئمه وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعه فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار. أوائل المقالات- الشیخ المفید ص ۴۴.
یعنی: امامیه اتفاق دارند بر اینکه کسی که امامت احدی از ائمه را انکار کند و انکار کند آنچه که خدا از فرض اطاعت بر او واجب کرده است پس او کافر است گمراه است مستحق جاودانه شدن در آتش است!!!
شیخ مفید ایمان اجمالی به امامت را کافی ندانسته بلکه اگر شخصی یکی از امامان انها را هم قبول نداشته باشد کافر و خالدا فی النار میداند. و از این نظر نه تنها اهل سنت نزد انها کافر هستند بلکه دیگر شیعیان غیر دوازده امامی نیر کافر هستند.
 
نصیر الدین الطوسی از استوانه های فکری شیعه میگوید: إن الإمامیه قد تفردوا بأن دخول الجنه والنجاه لا یکون إلا بعد ولایه آل محمد علیهم السلام واعتقاد إمامتهم. نور البراهین – السید نعمه الله الجزائری – ج ١ – الصفحه ۶۴
یعنی:امامیه تنها فرقه ای است که داخل شدن در بهشت و نجات یافتن را برای کسی نمیداند مگر بعد از ولایت ال محمد و اعتقاد به امامت انها.
 
ای شیعیان مگر نمی گویید که ولایت از ارکان اسلام و اصول دین است و آنطور که به ولایت تاکید شده است به هیچ چیز دیگری تاکید نشده است؟ پس این تاکید های فراوان و تهدید های فراوان در کجای قرآن  آمده است؟ چطور من به ولایتی که در قرآن  نیامده است و از اصول دین هم میباشد ایمان بیاورم؟
 
ثقه الاسلامتان کلینی در کافی شریفتان روایاتی درباره ی ارکان اسلامتان آورده است ما اینجا دو روایت را از باب دعائم الاسلام ذکر میکنیم: علی بن ابراهیم،عن أبیه وعبد الله بن الصلت جمیعا، عن حماد بن عیسى، عن حریز بن عبد الله، عن زراره، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: بنی الاسلام على خمسه أشیاء: على الصلاه والزکاه والحج والصوم والولایه، قال زراره: فقلت: وأی شئ من ذلک أفضل؟ فقال: الولایه أفضل. الکافی للشیخ الکلینی، ج۲، ص۱۸
زراره از ابی جعفر روایت میکند که او گفت اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه ماه رمضان، حج، ولایت. زراره گفت: به او گفتم که کدام یک از اینها افضل تر است؟ گفت ولایت از همه افضل تر است.
 
روایت بعدی میگوید:
حدثنی الحسین بن محمد الاشعری، عن معلى بن محمد الزیادی، عن الحسن بن علی الوشاء قال: حدثنا أبان بن عثمان، عن فضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر (علیه السلام): قال: بنی الاسلام على خمس: على الصلاه والزکاه والصوم والحج والولایه ولم یناد بشئ کما نودی بالولایه. الکافی للشیخ الکلینی، ج۲، ص۱۸
یعنی: اسلام، بر ۵ پایه استوار است: نماز، زکات، روزه ماه رمضان، حج، ولایت؛ و بر هیچ‌کدام‌شان به اندازه ولایت، تأکید نشده است.
 
قرآن  کتابی است که حد اقل باید اصول و فروع اسلام را به درستی و واضحی بیان کند. برای مثال اگر شخصی از من بپرسد اصول ایمان چیست ده ها آیه نشان میدهم که خداوند گفته است به الله و قیامت و ملائکه و پیامبران و کتابهایشان ایمان بیاورید. اگر باز بپرسد ارکان اسلام چیست باز صدها آیه می آورم که خداوند گفته است نماز بخوانید روزه بگیرید زکات بدهید و حج انجام بدهید.
حال طبق ادعای شیعیان امامت از اصول دین است و از همه ی ارکان هم بیشتر به آن تاکید شده است برای مثال حج که آخرین رکن اسلام است در قرآن  یک سوره ی کامل درباره اش نازل شده است و با این منطق پس باید ده ها سوره درباره ی ولایت نازل میشد و یا حد اقل ده ها ایه. ولی دریغ از یک نیمچه آیه که نام یکی از امامان شیعه در آن باشد و واضح بگوید امنوا بولایه علی و اولاده.
سوال ما از آخوندها این است که چرا این اصل مهم در قرآن  نیست؟ آیا از مسائل فقهی و بسیار ریز هم کمتر است؟ خداوندی که درباره ی پشه و مگس مثال میزند درباره ی حیض و طلاق توضیح میدهد چرا یک آیه درباره ی ولایت هم نداد؟
خداوندی که گاو بنی اسرائیل را در یک صفحه توضیح میدهد چرا نیم آیه درباره ی شناساندن ولایت ندارد:نگاه کنید مردم میگویند خدایا کدام گاو را ذبح کنیم؟ خدا میگوید همان گاوی که نه پیر است و نه خیلی جوان بلکه متوسط است. مردم نمیفهمند. سوال میکنند. خدایا کدام گاو؟ خدا باز جواب میدهد، همان گاوی که زرد و خوش رنگ است مردم با دیدنش شاد میشوند. باز نفهمیدن، خدایا کدام گاو؟ خدا باز جواب میدهد. همان گاوی که هنوز کار نکرده است و تازه است و هنوز زمینی شخم نزده است آبیاری هم نکرده است و از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و بدون لکه است .
ایها الشیعه آیا امامت مهم تر است یا گاو بنی اسرائیل؟
بعد از اینکه تشیع نتوانست آیه ای صریح درباره ی ولایت نشان بدهد و اینکه قبول هم کند که بوده ولی با تحریف شدن از قرآن  حذف شده دچار تکفیر خواهد شد مجبور شد تا دست به دامان روایات جعلی و اکذوبه های تاریخی شود و استناد به احادیث ضعیف و موضوع در کتب اهل سنت کنند. در اینجا چند مورد از این روایات ضعیف را خواهیم دید…
روایاتی که مروبط به نازل شدن این آیات درباره ی علی رضی الله عنه و در غدیر میباشند از طریق ابن عباس، ابن مسعود، ابی سعید خدری، حذیفه بن الیمان، ابو هریره و عبد الله ابن ابی اوفی رضی الله عنهم میباشند که همه ی این طرق موضوع هستند و در پایین هر کدام از این روایات را با شبهه ی شیعه ذکر کرده و پاسخ خواهیم داد. و خواهید دید که شیعه برای اثبات ولایت افسانه ای اش از قرآن  حجت ندارد از حدیث صحیح نیز دلیل ندارد و تنها میتواند از روایات متروکه و موضوع دینش را ثابت کند!!
طریق اول از ابی سعید الخدری رضی الله عنه: 

 

شیعه میگوید:
نزول آیه بلغ ما انزل الیک من ربک در شان امیرالمومنین علیه السلام در کتب و کلام علمای اهل تسنن آمده است همانند تفسیر ابن ابی حاتم .
حدثنا ابى ثنا عثمان بن حرزاد، ثنا اسماعیل بن زکریا، ثنا علی بن عابس عن الاعمش ابنی الحجاب، عن عطیه العوفی عن ابى سعید الخدری قال: نزلت هذه الایه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی بن ابى طالب . تفسیر القرآن  العظیم، ج ۴ ص ۱۱۷۲ ح۶۶۰۹، اسم المولف: إبی أبی حاتم الرازی، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس، ناشر: المکتبه العصریه – صیدا تحقیق: أسعد محمد الطیب
ابوسعید خدری در مورد آیه ابلاغ میگوید: این آیه در شان علی بن ابی طالب نازل شده است.
سند این روایت صحیح بوده و ابن ابی حاتم نیز خود ملزم به بیان روایات صحیح السند با متن صحیح نموده است و لذا در مقدمه تفسیرش میگوید:
فتحریت اخراج ذلک باصح الاخبار اسنادا، واشبهها متنا، فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله صلى الله علیه وسلم – لم اذکر معه احدا من الصحابه ممن اتى بمثل ذلک، واذا وجدته عن الصحابه فان کانوا متفقین ذکرته عن اعلاهم درجه باصح الاسانید، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد . تفسیر القرآن  العظیم، ج ۱ ص ۱۴، اسم المولف: إبی أبی حاتم الرازی، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس، ناشر: المکتبه العصریه – صیدا، تحقیق: أسعد محمد الطیب

صحیح ترین اخبار را از جهت سند و متن انتخاب کردم ؛ پس اگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنی در تفسیر دیدم و صحابه نیز سخنی داشته‌اند سخن رسول را ترجیح دادم، و اگر از صحابه سخنی در تفسیر نقل کردم صحیح‌ترین آن را از جهت رتبه و درجه نقل کردم و نام موافقان آن را با حذف سند آورده‌ام .

 
پاسخ:
 شیعه باز قیچی کرد!!! درست و دقیقا در ادامه ی جملات میگوید «وان کانوا مختلفین ذکرت اختلافهم وذکرت لکل واحد منهم اسنادا»یعنی و اگر (در مساله ای اختلاف وجود داشت) و مختلف بودند اختلافشان را ذکر کردم و برای هر کدام از آنها نیز سند ذکر کردم.
آیا شیعه اینطور میخواهد ولایتش را ثابت کند؟  امام عبدالرحمن بن ابی حاتم رازی میگوید که سعی کرده ام که صحیح ترین روایات را بیاورم و اگر در تفسیر ایه ای اختلاف بود نیز قول هر دو طرف را با سند می آورم. اینجا یک نکته را متوجه میشویم که چطور امکان دارد در تفسیر ایه ای اختلاف باشد و هر دو طرف مستند به احادیث باشند و هر دو طرف اختلاف نیز روایاتشان صحیح باشد؟ مگر میشود؟ پس در اینجا وجود اختلاف یعنی راست بودن یکی و اشتباه بودن دیگری.و طبق ادامه ی جمله ای که شیعه طبق معمول بی شرمانه قیچی کرد از کلام خود ابن ابی حاتم متوجه میشویم که او معتقد به این نبوده که تمام روایات تفسیرش صد در صد صحیح هستند. و اگر صحیح بودند نیازی به اختلاف در شان نزول نمی بود. و وجود اختلاف دلیل بر عدم صحت یکی از طرفین خواهد بود.
 
حال برویم سراغ تفسیر و حدیثی که شیعه به آن استناد کرده است. طبق جمله ای که شیعه آن را حذف کرد ابن ابی حاتم با توجه به روایاتی که وجود داشته است متوجه اختلاف در سبب نزول این آیه شده است و بر همین اساس در بسیاری از آیات و از جمله آیه ی مذکور روایات را در قسمت های وجه الاول و وجه الثانی و وجه الثالث دسته بندی کرده است. و همانطور که گفته بود اگر اختلافی بود با سند آن را ذکر میکنم تا اهل علم آن را بررسی کنند.
او در تفسیرش در وجه اول روایاتی را آورده است که تنها یک مورد از آن درباره ی نازل شدن این آیه در حق علی میباشد که ضعیف و غیر قابل احتجاج است و در دیگر روایات و همچنین در وجه الثانی روایاتی دیگر را آورده که هیچ ارتباطی با نازل شدن این آیه در حق علی ندارند.
پس به مجرد اینکه حدیثی در آن کتاب وجود داشت صحیح نخواهد بود و اهل سنت تنها دو کتاب صحیح السند دارند یعنی بخاری و مسلم و غیر از آن باید بررسی شود.
متن حدیث چنین میباشد:
۶۶۴۴- حَدَّثَنَا أَبِی، ثنا عُثْمَانُ بْنُ خُرَّزَادَ، ثنا إِسْمَاعِیلُ بْنُ زَکَرِیَّا، ثنا عَلِیُّ بْنُ عَابِسٍ، عَنِ الأَعْمَشِ ابنى الحجاب، عَنْ عَطِیَّهَ الْعَوْفِیِّ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ،قَالَ:"نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَهُ " یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ " فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ".
 
این روایت موضوع است.
قال الألبانی فی " السلسله الضعیفه والموضوعه " 10/ 589:موضوع
در بررسی سند این روایت دو راوی ضعیف وجود دارد:على بن عابس )علی بن عابس الأسدى الأزرق الکوفى الملائى(
خود ابن ابی حاتم میگوید: قال عبد الرحمن بن أبى حاتم، عن عباس الدورى: سمعت یحیى بن معین یقول: على ابن عابس کأنه ضعیف. الجرح والتعدیل: ۶ / الترجمه ۱۰۸۵٫
رتبته عند ابن حجر: ضعیف
رتبته عند الذهبی: ضعفوه
و قال ابن حبان: فحش خطأه فاستحق الترک . المجروحین: ۲ / ۱۰۴٫
و قال أبو داود، عن یحیى: ضعیف . سؤالات الآجری: ۵ / الورقه ۴۶٫
 علی بن عابس: منکر الحدیث یحدث بمناکیر کثیه عن قوم ثقات. الکتاب: الضعفاء. المؤلف: عبید الله بن عبد الکریم بن یزید الرازی أبو زرعه.ج۱ص۲۳
سالت أبا داود عن علی بن عابس فقال: سمعت یحیى بن معین یقول: هو ضعیف. سؤالات الآجری لأبی داود – سلیمان بن الأشعث ج ۱ص۱۶۹
علی بن عابس ضعیف الحدیث واهی. أحوال الرجال ـ للجوزجانىز ج۱ص۹
 
راوی دوم:
عَطِیَّهَ الْعَوْفِیِّ (عطیه بن سعد بن جناده العوفى الجدلى القیسى الکوفى، أبو الحسن)
قال أبو حاتم: ضعیف
رتبته عند ابن حجر: صدوق یخطىء کثیرا، و کان شیعیا مدلسا
رتبته عند الذهبی: ضعفوه
و قال النسائى: ضعیف .
قال مسلم بن الحجاج: قال أحمد و ذکر عطیه العوفى، فقال: هو ضعیف الحدیث . ثم قال: بلغنى أن عطیه کان یأتى الکلبى و یسأله عن التفسیر و کان یکنیه
بأبى سعید فیقول: قال أبو سعید، و کان هشیم یضعف حدیث عطیه .تهذیب الکمال۲۰/(۳۹۵۶).
 قال عبد الله بن أحمد: سمعتُ أَبی ذکر عطیه العوفی، فقال: هو ضعیف الحدیثالعلل (۱۳۰۶).
وقال عبد الله: قال أبی: وکان سفیان، یعنی الثوری، یضعف حدیث عطیه. العلل (۴۵۰۲).
قال البخارى: قال لى على عن یحیى، و هو ابن سعید: عطیه، و أبو هارون،
و بشر بن حرب عندى سواء . و کان هشیم یتکلم فیه .
قال أبو زرعه: لین .
قال أبو بکر البزار: کان یعده فى التشیع
و قال الساجى: لیس بحجه، و کان یقدم علیا على الکل.
این راوی شیعه وضعیف و مدلس بود و علی را بر کل دیگران برتری میداده است و انگیزه جعل چنین شان نزولاتی نیز معلوم میشود که چه بوده است.پس حدیثی که شیعه به آن احتجاج کرده است و به ابی سعید الخدری نسبت داده شده است موضوع و باطل میباشد و هر عاقلی غیر از روافض میداند آمدن حدیثی در این کتاب دلیل بر صحت آن نمیباشد مگر بعد از بررسی سند آن.
 
شبهه ی دیگر:
نزول آیه ابلاغ در غدیر در شان امیرمومنان-اسباب النزول واحدی
واحدی از علما بزرگ اهل تسنن و شاگرد ثعلبی می باشد . ذهبی او را امام علماء تاویل می داند ( سیر اعلام النبلاء ج ۱۸ ص ۳۳۹ – 340).
وی به ۲ سند بیان می کند:
أخبرنا أبو سعید محمد بن علی الصفار قال: أخبرنا الحسن بن أحمد المخلدی قال: أخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال: حدثنا محمد بن إبراهیم الخلوتی قال: حدثنا الحسن ابن حماد سجاده قال: حدثنا علی بن عابس، عن الأعمش وأبی حجاف، عن عطیه، عن أبی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیه – یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک – یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه .
 
ابو سعید خدری گفته است: این آیه: « ای پیامبر آنچه که از طرف خداوند بر تو نازل شده است ابلاغ کن» در غدیر خم و در باره علی بن ابی طالب نازل شده است.
أسباب نزول الآیات، ص ۲۰۱ – ۲۰۲، اسم المولف: أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری الوفاه ۴۶۸ ه،ناشر: دارالاصلاح – الدمام ۱۴۱۲ ه / ۱۹۹۲ م ، الطبعه: الثانیه، تحقیق: عصام بن عبدالمحسن الحمیدان
 
این عالم مشهور اهل تسنن خود را ملزم به بیان روایات صحیح در باب نزول آیات نموده و در مقدمه کتابش میگوید:
وأما الیوم فکل أحد یخترع شیئا ویختلق إفکا وکذبا ملقیا زمامه إلى الجهاله، غیر مفکر فی الوعید للجاهل بسبب (نزول ) الآیه وذلک الذی حدا بی إلى إملاء هذا الکتاب الجامع للأسباب، لینتهى إلیه طالبوا هذا الشأن والمتکلمون فی نزول (هذا) القرآن ، فیعرفوا الصدق ویستغنوا عن التمویه والکذب، ویجدوا فی تحفظه بعد السماع والطلب .
امروز هر کسی سخنی جعل می‌کند و دروغی را در شان نزول آیات می بافد که نتیجه آن جز جهالت و نادانی نیست و در عاقبت این کار اندیشه نمی‌شود، به همین جهت کتابی را نوشتم که شان نزول‌ها را در خود جمع کرده باشد تا جویندگان و دوست داران شان نزول‌ها راستی ها را در یابند و دروغ‌ها را بشناسند و گمشده خویش را در یابند .
أسباب نزول الآیات، ص ۹، اسم المولف: أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری الوفاه ۴۶۸ ه،ناشر: دارالاصلاح – الدمام ۱۴۱۲ ه / ۱۹۹۲ م ، الطبعه: الثانیه، تحقیق: عصام بن عبدالمحسن الحمیدان
این سخن واحدی نشان از صحت روایت در مورد شان نزول آیه ابلاغ میباشد.
 
پاسخ:
تشیع از علم حدیث چیزی نمیدانند و نخواهند دانست و نمیخواهد هم بداند. حیله ی زشت و جاهلانه ی شیعه این است که به جای بررسی سند حدیث نویسنده ی کتاب را تعریف و تمجید میکند!!! حدیث آمده در این تفسیر نیز باز از طریق علی بن عابس و عطیه الکوفی میباشد که ضعیف هستند و در بالا توضیح داده شد.
شیخ البانی میگوید::
فإن الواحدی لیس من أصحاب"السنن" عندنا ؛ کما تقدمت الإشاره إلى ذلک آنفاً، وإنما هو مفسر من أهل السنه ؛ لا یلتزم فی روایته الأحادیث الصحیحه کما تقدم بیانه فی الحدیث السابق، فمن عزا إلیه حدیثاً موهماً القراء بذلک أنه حدیث صحیح – کما فعل الشیعی هنا وفی عشرات الأحادیث الأخرى، کما تقدم ویأتی – ؛ فهو من المدلسین الکذابین بلا شک أو ریب ! وقد عرفت حال إسناد الواحدی فی هذا
البانی میگوید واحدی از اصحاب سنن (مسند نویس) نبوده است بلکه او از مفسرین اهل سنت بوده و تمام روایات تفسیرش صحیح نیست همانطور که در حدیث مذکور حال اسناد روایت امده در تفسیر واحدی را دیدیم.
و آلبانی در السلسله الضعیفه والموضوعه  10/ 589 میگوید این روایت موضوع است
 
طریق دوم از ابن مسعود رضی الله عنه:
شبهه شیعه:
نزول این آیه در شان امیرالمومنین علیه السلام در کتب و کلام علمای اهل تسنن آمده است همانند صدق حسن خان قنوچی.وی از علمای متاخر اهل تسنن و دارای تفکرات سلفی بوده است و در نزد عامه علمای اهل تسنن و وهابیت دارای مقام رفیعی میباشد .
صدیق حسن خان در کتابش گفته:
عن أبی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیه یوم غدیر خُمّ فی علی بن أبی طالب، وعن ابن مسعود قال کنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک إن علیّاً مولى المؤمنین وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)
از ابوسعید خدری آمده است: این آیه (ابلاغ) در روز غدیر خم در شان علی بن ابی طالب نازل شد.
و از ابن مسعود آمده: در زمان رسول الله (این آیه را ) این چنین میخواندیم: اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، که علی مولای همه مومنان است، را ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده ‏اى .
فتحُ البیان فی مقاصد القرآن، ج ۴ ص ۱۹، اسم المؤلف: أحمد أبو الطیب محمد صدیق خان بن حسن بن علی ابن لطف الله الحسینی البخاری القِنَّوجی الوفاه: ۱۳۰۷ هـ، دار النشر: المَکتبه العصریَّه للطبَاعه والنّشْر، صَیدَا – بَیروت ۱۴۱۲ه / ۱۹۹۲ م، تحقیق: عَبد الله بن إبراهیم الأنصَاری 

 

پاسخ:
در این کتاب روایات بدون سند ذکر شده اند. روایت ابی سعید الخدری از همان سلسله رجال های دیگر بوده که برای اختصار ذکر نکرده که در سند این روایات علی بن عابس و عطیه وجود دارند که هر دو ضعیف هستند.
سند دوم از طرف ابن مسعود میباشد که در هیچ کتابی سندی برای آن ذکر نشده است.تنها گفته شده اخرجه ابن مردویه، کتاب ابن مردویه هم وجود ندارد و ما نمیتوانیم بر روایت منفردی که کسی دیگر آن را استخراج نکرده است غیر از ابن مردویه و ابن مردویه هم کتابش مفقود است و دیگران بدون سند نوشته اند اخرجه ابن مردویه تکیه کنیم و ولایت به این بزرگی را از روایات منفرد بدون سند ثابت کنیم. پس روایتی که منتسب به ابن مسعود میباشد سند ندارد و حتی در کتب شیعه نیز سندی برای این روایت وجود ندارد!!! اگر هست نشان بدهند.
چطور ولایت را از روایتی که هیچ سندی ندارد ثابت کنیم؟ آیا ما را ملتزم به پذیرفتن ولایتی میکنید که در قرآن  نیامده و اگر هم در حدیث آمده باشد راویانش یا دروغگو هستند یا اصلا حدیث سلسله رجال ندارند؟؟؟!!!
 
طریق سوم ار ابن عباس رضی الله عنه:
شبهه ی شیعه:
نزول آیه ابلاغ در غدیر در شان امیرمومنان-ثعلبی
نزول این آیه در شان امیرالمومنین علیه السلام در کتب و کلام علمای اهل تسنن آمده است همانند ثعلبی.
بزرگان اهل تسنن مدح و ثنای این عالم بزرگ اهل تسنن کرده اند همانند ذهبی در « سیر اعلام النبلاء » ج ۱۷ ص ۴۳۵ که او را با الفاظ " الامام،الحافظ، العلامه، شیخ التفسیر " مدح می کند و همچنین در « العبر فی خبر من غبر » ج ۱ ص ۱۹۵ در مورد ثعلبی می گوید: " راسا فی التفسیر " (در تفسیر، سرآمد بود)
ثعلبی چنین میگوید:
روى أبو محمد عبداللّه بن محمد القاینی نا أبو الحسن محمد بن عثمان النصیبی نا: أبو بکر محمد ابن الحسن السبیعی نا علی بن محمد الدّهان، والحسین بن إبراهیم الجصاص قالانا الحسن بن الحکم نا الحسن بن الحسین بن حیان عن الکلبی عن أبی صالح عن ابن عباس فی قوله «یا أیها الرسول بلغ» قال: نزلت فی علی ( رضی الله عنه ) أمر النبی صلى الله علیه وسلم أن یبلغ فیه فأخذ ( علیه السلام ) بید علی، وقال: ( من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم والِ من والاه وعادِ من عاداه).
ابن عباس گفته است: آیه بلاغ در باره علی نازل شده است، رسول خد صلی الله علیه و آله مامور شد تا آن را به مردم ابلاغ کند، دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من مولا و پیشوای او هستم علی مولای او است، خداوندا دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن بدارد.
الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی )، ج ۴ ص ۹۲، اسم المولف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی النیسابوری، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت – لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ-۲۰۰۲م، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی

 

 پاسخ:
اینجا نیز شیعه به جای بررسی سند حدیث نویسنده ی کتاب را تعریف و تمجید کرده است. و فکر کرده است با تعریف از نویسنده سند روایت صحیح میشود!!!
این روایت نیز موضوع است و در سلسله رجال آن کذاب و دروغگو وجود دارد و این دروغ را به ابن عباس  رضی الله عنه نسبت داده اند.
أبو الحسن محمد بن عثمان النصیبی
محمد بن عثمان بن حسن القاضی النصیبی أبو الحسن
 قال الخطیب سألت الأزهری عنه فقال کذاب وقال حمزه الدقاق روى للشیعه مناکیر ووضع لهم. الکتاب: الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث. اسم المؤلف: إبراهیم بن محمد بن سبط ابن العجمی ج۱/صفحه ۱۰۸
خطیب میگوید از ازهری پرسیدم درباره ی او، گفت کذاب است. حمزه الدقاق میگوید برای شیعه مناکیر روایت میکرد و همچنین وضع حدیث میکرد برای آنان.
محمد بن عثمان بن حسن القاضی النصیبی کان فی حدود الأربعمائه کذاب. المغنی فی الضعفاء للإمام الذهبی  جزء ۲ / صفحه ۶۱۳
ذهبی میگوید در حدود سال چهارصد هجری بود و کذاب است.
محمد بن عثمان بن حسن القاضى النصیبى کذاب یضع الحدیث. تنزیه الشریعه المرفوعه لابن عراق. المؤلف: أبو الحسن على بن محمد بن العراق الکنانی جلد۱ص۱۱۲
کذاب است حدیث وضع میکنید
پس این روایت موضوع و فاقد اعتبار میباشد.
خوانندگان محترم دقت کنید که اصلی ترین اصل شیعه که امامت است در قرآن  نیامده است و برای این امامت تراشی روایت تراشی کرده اند و شیعه برای اثبات این اصل مهم متوسل به روایات مکذوبه و موضوعه شده است. ایا من باید با این روایات دروغین ایمان به ولایت دوازده امام بیاورم؟
 
باز از ابن عباس رضی الله عنه:
أخبرنا الحاکم أبو عبد الله الحافظ جمله،قال: أخبرنا علی بن عبد الرحمان بن عیسى الدهقان بالکوفه، قال: حدثنا الحسین بن الحکم الحبریقال: حدثنا الحسن بن الحسین العرنی قال: حدثنا حبان بن علی العنزی قال: حدثنا الکلبی عن أبی صالح: عن ابن عباس فی قوله عز وجل: ( یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک ) الایه، قال: نزلت فی علی، أمر رسول الله ( صلى الله علیه ) أن یبلغ فیه، فأخذ رسول الله بید علی فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه "
و ابوصالح از ابن عباس در مورد شان نزول این آیه (آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن ) در مورد علیّ نازل گشته و پیامبر را به تبلیغ آن أمر نمود پس پیامبر دست علی را گرفت و فرمود (هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست).
الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزیل، وفاه: ق ۵، ج ۱ ص ۲۵۱، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعه: الأولى، سنه ۱۴۱۱هـ ، الناشر: مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه
 
پاسخ:
در این روایت که به ابن عباس نسبت داده شده است«الکلبی» وجود دارد که آفت این روایت است
او محمد بن السائب الکلبی میباشد که کذاب است.
قال الجوزقانی فی کتابه احوال الرجال: کذاب ساقط.
قال النسائى فی کتابه الضعفاء والمتروکین: متروک الحدیث جزء ۱ صفحه۹۰.
قال ابن الجوزى فی کتابه الضعفاء والمتروکین روى عن أبى صالح عن ابن عباس التفسیر وأبوصالح لم یر ابن عباس ولا سمع منه ولایحل الاحتجاج به.
یعنی الکلبی نه ابن عباس را دیده است و نه از او شنیده است و احتجاج به او جایز نیست.
قال زائده ولیث وسلمان التمیمی هو کذاب
وقال السعدی کذاب ساقط
وقال یحیى لیس بشی کذاب ساقط
وقال النسائی وعلى بن الجنید والدار قطنی متروک الحدیث
قال ابن حبان وضوح الکذب فیه أظهر من أن یحتاج إلى الاغراق فی وصفه
 قاله ابن الجوزی فی الضعفاء والمتروکین جزء ۳ صفحه ۶۲.
یزید بن زریع یقول: أنه کان یضرب على صدره ویقول أنا سبأى أنا سباى فی الضعفاء للعقیلى جزء ۴ صفحه ۷۶.
وأما شیخه أبوصالح فقد تقدم قول ابن الجوزی ونقل فی میزان الإعتدال عن سفیان قال لی أبوصالح کل ماحدثتک فهو کذب من الکامل فی الضعفاء جزء ۶ صفحه ۱۱۵
یعنی:ابو صالح به من گفت کل انچه الکلبی برایت از حدیث نقل کرده است کذب و دروغ است.
 
طریق چهارم از ابو هریره رضی الله عنه:
أخبرنا السید أبو الحسن محمد بن علی بن الحسین الحسنی رحمه الله قراءه قال: أخبرنا أبو الحسن محمد بن محمد بن علی الانصاری بطوس، قال: حدثنا قریش بن خداش بن السائب، قال: حدثنا أبو عصمه نوح بن أبی مریم، عن إسماعیل، عن أبی معشر، عن سعید المقبری: عن أبی هریره، عن النبی ( صلى الله علیه وآله وسلم ) قال: لما أسرى بی إلى السماء سمعت  نداء من تحت العرش أن علیا رایه الهدى وحبیب من یؤمن بی بلغ یا محمد، قال: فلما نزل النبی ( صلى الله علیه وآله وسلم ) أسر ذلک، فأنزل الله عز وجل: ( یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک ) فی علی بن أبی طالب، ( وإن لم تفعل فما بلغت رسالته، والله یعصمک من الناس ) "
 
یعنی:أبوهریره از پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) روایت کرده که فرمود: « وقتی به آسمان سیر ‌نمودم، در زیر عرش الهی چنین شنیدم، علی پرچم هدایت و دوستدار کسی است که به من ایمان آورد، ای محمد ! این را ابلاغ کن، ابوهریره در ادامه گفت: وقتی که پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) بازگشت، آن را مخفی ساخت لذا خداوند عز وجل این آیه را « ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن » در مورد علی بن أبی طالب نازل نمود و این که « و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد » .
الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزیل، وفاه: ق ۵، ج ۱ ص ۲۵۰، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعه: الأولى، سنه ۱۴۱۱هـ ، الناشر: مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه
 
پاسخ:
در این روایت نیز أبو عصمه نوح بن أبی مریم وجود دارد که روایت را جعل کرده است.
نامش ابو عصمه نوح بن ابی مریم است. او کذاب و منکر الحدیث است و عادت داشت سند ها را قلب و پس و پیش کند. به دروغ از ثقات روایت میکرد و به حدیثش احتجاج نمیشود.
قال بن المبارک لوکیع عندنا شیخ یقال له أبو عصمه نوح بن أبی مریم یضع کما یضع معلى بن هلال. الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث. اسم المؤلف: إبراهیم بن محمد بن سبط ابن العجمی. جلد۱ص۱۱۹ رقم۷۷۷
وقَال البُخارِیُّ: قال ابن المبارک لوکیع:حَدَّثَنَا شیخ یقال له: أبو عصمه کان یضع کما یضع المعلى بن هلال. تاریخه الکبیر: ۷ / الترجمه ۱۷۲۷٫
یعنی:ابن مبارک میگوید ابی مریم حدیث وضع میکرد همانطور که معلی وضع میکرد.
سمعت بن حماد یقول نوح بن أبى مریم أبو عصمه قاضى مرو متروک الحدیث . الکامل فی ضعفاء الرجال. للامام الحافط أبی أحمد عبد الله بن عدی الجرجانی .ج۴/ص۴۱
یعنی:بن حماد میگوید ابی مریم متروک الحدیث است.
وَقَال أبو زُرْعَه: ضعیف الحدیث. الجرح والتعدیل: ۸ / الترجمه ۲۲۱۰٫
قال الإمام أحمد وابن حماد: یروی مناکیر من کتاب الضعفاء والمتروکین لإبن الجوزی.
وَقَال أبو حاتممتروک الحدیث. وَقَال فی موضع آخر: ضعیف. (السنن: ۳ / ۳۲)، وذَکَره فی " الضعفاء والمتروکین" (الترجمه ۵۳۹)
وقَال البُخارِیُّ: نوح بن یزید بن جعونه یقال: إنه نوح بن أَبی مریم أبو عصمه المروزی قاضی مرو عن مقاتل بن حیان منکر الحدیث. انظر الکامل لابن عدی: ۳ / الورقه ۱۷۸٫
وَقَال فی موضع آخر : نوح بن أَبی مریم ذاهب الحدیث جدا. تاریخه الکبیر: ۸ / الترجمه ۲۳۸۳٫
قال مسلم فی کتاب الکنى والاسماء: متروک الحدیث. الکنى لمسلم، الورقه ۸۵٫
قال الذهبی فی السیر: کذاب متروک مجتمع على ضعفه.
وَقَال ابن حبان: کان یقلب الأسانید، ویروی عن الثقات ما لیس من أحادیث الاثبات، لایجوزالاحتجاج به بحال.
وَقَال فی موضع آخر: نوح الجامع جمع کل شیء إلا الصدق. المجروحین: ۳ / ۴۸٫
ابن حبان میگوید سند ها را قلب میکرد و از ثقات روایت جعل میکرد و میگوید نوح ابن ابی مریم همه چیز در او جمع شده است غیر از راست گویی.
قال ابن حجر فی لسان المیزان: أجمعو على تکذیبه ولا یحتاج أستقصاء باقی الرواه
 
طریق پنجم از عبد الله ابن ابی اوفی رضی الله عنه:
أخبرنا أبو بکر السکری قال: أخبرنا أبو عمرو المقری قال: أخبرنا الحسن بن سفیان، قال: حدثنی أحمد بن أزهر قال: حدثنا عبد الرحمان بن عمرو بن جبله، قال: حدثنا عمر بن نعیم بن عمر بن قیس الماصر، قال: سمعت جدی قال: حدثنا عبد الله بن أبی أوفى قال: سمعت رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) یقول یوم غدیر خم وتلا هذه الایه (یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ) ثم رفع یدیه حتى یرى بیاض إبطیه ثم قال ( ألا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ) ثم قال ( اللهم اشهد) .
 
عبد الله بن أبی أوفى گفت که رسول خدا ( صلى الله علیه وآله وسلم ) در روز غدیر خم این آیه را تلاوت ‌نمود  (ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام نداده‌اى! خداوند تو را از مردم، نگاه مى دارد سپس پیامبر دست علی را بلند کرد تا جایی که سپیدی زیر بغل او نمایان شد سپس فرمود « آگاه باشید، هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست، بارپروردگارا ! با هر که او را دوست دارد، دوست و با هر که او را دشمن دارد دشمن باش » سپس فرمود: « پروردگارا ! شاهد باش» .
الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزیل، وفاه: ق ۵، ج ۱ ص۲۵۲، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعه: الأولى، سنه ۱۴۱۱هـ ، الناشر: مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه
 
در این روایت نیز عبد الرحمان بن عمرو بن جبله وجود دارد که ضعیف الحدیث است
الدارقطنی میگوید:متروک یضع الحدیث. الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث اسم المؤلف: إبراهیم بن محمد بن سبط ابن العجمی.ج۱ص۶۶
قال الحافظ فى " الإصابه " 2 / 88: عبد الرحمن بن عمرو بن جبله أحد الضعفاء.
قال فی الجرح والتعدیل جزء ۵ صفحه ۲۶۷ سالت أبی ( ابوحاتم ) عنه فقال: کتبت عنه بالبصره وکان یکذب.
قال ابن الجوزی فی الضعفاء: عبدالرحمن ضعیف .
قال الذهبی فی میزان الاعتدال: عن عبدالرحمن فإنه کذاب. میزان الاعتدال جزء۲ صفحه۲۶
وقال البغوی فی معجم الصحابه ضعیف الحدیث جداً.
وقال أبوالحجاج المزی فی تهذیبه جزء ۳۵ صفحه ۲۳۷ الرساله فی ترجمه عائشه بنت سعد قال یروى عنها عبدالرحمن بن عمرو بن جبله البصرى أحد الضعفاء المتروکین و همین را ابن حجر در الاصابه جزء۱ صفحه۹۴ گفته است.
 
طریق ششم از حذیفه بن الیمان رضی الله عنه:
حدثنا محمد بن عیسى الدامغانی حدثنا سلمه بن الفضل، عن أبی مریم، عن یونس بن حسان، عن عطیه: عن حذیفه بن الیمان قال: کنت والله جالسا بین یدی رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم، قد نزل بنا غدیر خم، وقد غص المجلس بالمهاجرین والأنصار فقام رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم على قدمیه فقال: یا أیها الناس إن الله أمرنی بأمر فقال: « أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ » ثم نادى علی بن أبی طالب فأقامه عن یمینه ثم قال: یا أیها الناس ألم تعلموا أنی أولى منکم بأنفسکم؟ قالوا: اللهم بلى . قال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله . فقال حذیفه: فوالله لقد رأیت معاویه قام وتمطى وخرج مغضبا واضع یمینه على عبد الله بن قیس الأشعری ویساره على المغیره بن شعبه ثم / ۱۷۹ / أ / قام یمشی متمطئا وهو یقول: لا نصدق محمدا على مقالته ولا نقر لعلی بولایته فأنزل الله تعالى: « فَلاَ صَدَّقَ وَلاَ صَلَّى * وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى * ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى » فهم به رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم أن یرده فیقتله فقال له جبرئیل: « لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ » القیامه۱۶ فسکت عنه
.
حذیفه بن یمان گفته است: به خدا سوگند در مجلس غدیر خم من مقابل رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم نشسته بودم و مجلس مملو از مهاجر و انصار بود، که ناگاه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم برخواست و فرمود: ای مردم براستی که خداوند مرا به کاری فرمان داده است و فرموده است: «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» سپس پیامبر علی بن أبی طالب را صدا زد و در سمت راست خود قرار داد سپس فرمود: ای مردم آیا نمی‌دانید که من از شما به خودتان سزاوارترم؟ گفتند: آری فرمود: « هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست، بارپروردگارا ! با هر که او را دوست دارد، دوست و با هر که او را دشمن دارد دشمن باش و هر که او را یاری نماید، یاری نما و هر که او را خوار نماید، خوار نما » حذیفه در ادامه گفت: سوگند به خدا دیدم که معاویه برخواست و با تکبر و عصبانیت از مجلس خارج شد در حالی که دست راست خود را بر دوش عبد الله بن قیس أشعری ودست چپش را بر دوش مغیره بن شعبه گذارده بود و با این حال راه می‌رفت، می‌گفت: ما سخنان محمد را تصدیق نمی‌کنیم و به ولایت علی اقرار نخواهیم کرد در این هنگام خدوند این آیات را نازل نمود « او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند * بلکه تکذیب کرد و روى گردان شد، * سپس بسوى خانواده خود بازگشت در حالى که متکبّرانه قدم برمى داشت! » و رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فهمید که باید او را بازگردانده و به قتل رساند، در این هنگام جبرئیل این آیه را تلاوت نمود: « زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن حرکت مده،ِ » و پیامبر سکوت کرد .
الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزیل، وفاه: ق ۵، ج۲۱ ص۳۹۳، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعه: الأولى، سنه ۱۴۱۱هـ ، الناشر: مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه

پاسخ:

این روایت از همه ی روایات موجود در شدت دروغش قبیح تر است و در متن آن چندین دروغ فاحش و قبیح وجود دارد که کسی دیگر چنین افسانه هایی را باور نخواهد کرد.
 
در سند این روایت قبیح أبو عصمه نوح بن أبی مریم وعطیه العوفی وجود دارد که هر دوی این راویان کذاب و وضاع بوده اند که شرح آنها در بالا گذشت.
والحمد لله روافض برای اثبات ادعاهای خود از قرآن  و سنت دلیلی ندارند، تنها دلیلشان زباله دانهای تاریخی و روایت های موضوع میباشد. ای جوانان شیعه که فریب ریش و عمامه ی این آخوندها را خورده اید دینی که از کودکی به شما تزریق شده است هیچ سند صحیحی ندارد. ایا وقت آن نرسیده است که تجدید نظری درباره ی عقاید خود کنید؟ و وقت آن نرسیده است که دیگر دروغ روافض را باور نکنید؟ حتی یک حدیث صحیح هم وجود ندارد که بگوید این حدیث در شان سیدنا علی رضی الله عنه نازل شده باشد.
اینجا این نکته لازم است گفته شود که اهل سنت به هیچ وجه قصد توهین به سیدنا علی را ندارد و هر کس کمی دقت در سیره ی عملی شیعیان و اهل سنت داشته باشد متوجه خواهد شد که پیروان و محبان واقعی علی چه کسانی هستند. ما علی را از نفس خود بیشتر دوست داریم ولی برای او حدیث وضع نمیکنیم.
 
اما صحیح در شان نزول این آیه چیست؟
این ایه با ایات قبل و بعد خود بی ارتباط نیست. در ایات قبل از آیه ی ابلاغ یهودی ها گفتند دست خداوند بسته است (وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مغلوله) و در دیگر مواضع قرآن  نیز کفر آنان را بیان میکند سپس خداوند میگوید اگر ایمان بیاورند و به انچه برای انها نازل شده است عمل کنند برایشان بهتر است.
خداوند در آیه ابلاغ از پیامبرش میخواهد که رسالات پروردگارش را ابلاغ کند و پرده از جنایات اهل کتاب بردارد انطور که پیامبران خدا را شهید میکردند و به حکم نازل شده برای آنان عمل نمیکرند و عیسی علیه السلام را خدا میدانستند. خداوند میگوید ابلاغ کن و بگو انچه را به آن دستور داده شده ای. دستور خداوند این است: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ(۶۷) ای‌ پیامبر! آنچه‌ را از جانب‌
پروردگارت‌ به‌سویت‌ نازل‌ شده‌، ابلاغ‌ کن  و اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از گزند مردم‌ نگاه ‌می‌دارد هرآینه‌ خداوند گروه ‌کافران‌ را هدایت‌ نمی‌کند.
حال رسالت پیامبر چیست و پیامبر چه باید بگوید؟در آیه ی بعد توضیح داده است:
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْرَاهَ وَالإنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (۶٨)بگو ای‌ اهل‌ کتاب‌! شما بر چیزی نیستید تا تا به تورات و انجیل عمل نکرده اید و آنچه‌ را که‌ به‌ شما از سوی‌ پروردگارتان‌ نازل‌ شده‌است و قطعا آنچه‌ از جانب‌ پروردگارت‌ به ‌سوی‌ تو نازل‌ شده‌، بر طغیان‌ و کفر بسیاری‌ از آنان‌ می افزاید پس‌ بر قوم‌ کافر اندوه‌ مخور.
همانطور که می بینیم این آیات هیچ ربطی به امامت علی ندارد و آیه به طور عام میگوید که دین را ابلاغ کن.
در ابتدا پیامبر نگهبانانی برای خود قرار داده بود سپس خداوند از نگهبان نیز بینیازش میکند و «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نازل شد. و این ایات هیچ ارتباطی به سیدنا علی ندارد و شان نزولاتی نیز که برای این آیه درست کرده اند صحیح نبودند. پس ولایت که نزد شیعه از اصول دین است، باید به طور واضح و آشکار آمده باشد تا کسی دچار اشتباه و گمراهی نشود.
 
                                                                               قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
 

 

نویسنده: علی حسین امیری

مقاله پیشنهادی

بی‌تردید خدا خلف وعده نخواهد کرد

بی‌شک آیات قرآن دربردارنده‌ی (وعده‌های) گوناگون و متعددی است. وعده‌هایی که خداوند به بندگان مؤمن …