از سقیفه تا عاشورا

متاسفانه عالم شیعه ریشه همه انحرافات تاریخ اسلام را انتخاب حضرت ابوبکر در سقیفه می داند و حتی علت بوجود آمدن واقعه عاشورا و شهادت امام حسین را نیز در سقیفه جستجو می کند!!! ولی سئوال اینجاست:

–     ما می دانیم (و در این نکته اختلافی بین شیعه و سنی نیست) که حضرت علی زیاد ابن ابیه یعنی پدر ابن زیاد (یکی از عوامل اصلی شهادت حسین که حتی بر خلاف میل باطنی یزید و سفارش اکید معاویه مبنی بر عدم قتال با خاندان پیامبر دست به این کار زد) را عامل و فرماندار بصره و فارس کرده بود و این شخص، پس از صلح امام حسن به معاویه پیوست و پسرش نیز با توجه به موقعیت قبلی پدر (به این نکته خوب دقت کنید: با توجه به موقعیتی که حضرت علی به پدر او داده بود) شد عامل یزید در کوفه! و حسین را به شهادت رساند پس آیا ما باید علت شهادت حسین را حضرت علی بدانیم که به زیاد ابن ابیه، سمت فرمانداری داد؟! دقت کنید که عالم شیعه معتقد است که حضرت ابوبکر و عمر، باعث پر و بال گرفتن معاویه در شام شدند ولی ما می دانیم که پیامبر اکرم نیز ابوبکر را امیرالحاج کرد و در جنگ تبوک پرچم را به دست او داد و در ایام بیماری، حضرت ابوبکر به جای پیامبر ، پیشنماز بود و پیامبر ، دختر این شخص را به همسری برگزید و او و پدرش را بسیار دوست می داشت و یا در خصوص ابوسفیان، پیامبر او را عامل جمع آوری زکات کرد و سهم مولفه قلوبهم را به آنها داد و… پس آیا می­توان پیامبر و یا حضرت علی را مقصر دانست؟[۱]

–     سئوال دیگری که در اینجا پیش می آید این است که اگر یک حکومت خوب و الهی می‌تواند باعث جلوگیری از انحراف شود چرا حکومت ده ساله نبی اکرم در مدینه باعث روی کار آمدن ابوبکر شد؟ (البته به زعم شما)  و اینکه همه اصحاب به جز سه نفر مرتد شدند؟[۲] نعوذ بالله آیا پیامبر باعث انحراف جامعه اسلامی ‌شد؟ و مگر این شخص پیامبر نبود که دختر ابوبکر و عمر را به زنی گرفت و دو دخترش را به عثمان داد، با ابوبکر به مدینه هجرت کرد و علمدار جنگ تبوک ابوبکر بود و امیرالحاج و امام جماعت ابوبکر بود و… و ما با مطالعه تمامی کتب تاریخی نامهایی که همیشه در اطراف پیامبر بوده اند را اینگونه می بینیم: ابوبکر، عمر، علی، عمار یاسرy! پس در حقیقت رفتار پیامبر باعث اعتبار ابوبکر و روی کار آمدن او شد! ممکن است این توجیه مسخره را داشته باشید که پیامبر فرصت ساختن جامعه را نداشتند ولی ما می دانیم که پیامبرانی مانند سلیمان و داوود و موسی سالها حاکم جامعه خود بوده اند پس چرا اقوام و جوامع آنها پس از این پیامبران رو به فساد و انحراف رفتند؟ با اینکه آنها پیامبر بودند و به آنها وحی می‌شد! پس چرا شما فساد جامعه عراق را به گردن حضرت ابوبکر می اندازید؟!!! ضمنا آخوندها ۳۰ سال است حکومت را در ایران به دست گرفته اند، مردم از ابتدا از جان و دل همراه آنها بودند، نفت و گاز هم که سرشار! هوش مردم هم که بالا! مذهب هم که به زعم خودتان بهترین مذهب! پشتوانه ملی و تاریخی و فرهنگی ایران همه که نمونه! پس چرا طی این سی سال، روز به روز بر تعداد دشمنان داخلی و خارجی شما افزوده شد و همه جا سخن از انحراف و فقر و تورم و فساد و دزدی و بی عدالتی است؟

–     چه کسی تضمین می‌کند حکومت بعدی شما (که مسلما رفتار غلط شما باعث روی کار آمدن آن می‌شود) بدتر از شما نباشد! و من خوشحالم که هر انگ و دروغی که طی ۴۰۰ سال گذشته بر ابوبکر و عمر بستید چگونه گریبانگیر خود شما شده است! از رابطه با دول مشرک چین و روسیه گرفته تا مجمع تشخیص بدعت(مصلحت) تا انتخاب فلته رهبر و اعطای یک شبه درجه اجتهاد تا سرکوبی مخالفان تا دفن مخفیانه و بی سر و صدای منتظری تا هجوم وحشیانه به بیت منتظری و صانعی و حتی خمینی و شکستن در! تا زیر گرفتن زخمی ها در روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی و…..

–     و در انتها، چند نمونه کوچک از روابط بسیار عالی میان خلفا با حضرت علی و خاندان ایشان را  می آوریم که بدانید وقایع یک روز سقیفه (در صورت صحت افسانه های شیعه) نمی‌تواند تاثیری در  دوستی های چندساله بعدی داشته باشد:

–    ابن سعد از جعفر صادق فرزند محمد باقر از پدرش علی بن حسین نقل می‌کند که وی گفت: پوشاک و لباسهایی از یمن نزد عمر آوردند، وی آنها را میان مردم تقسیم نمود، مردم لباسهای جدید را پوشیده به مسجد آمدند، عمر بین منبر و قبر رسول الله نشسته بود، مردم می آمدند و سلام می‌گفتند و برای او دعای خیر می‌کردند. در این هنگام حسن و حسین از خانه مادرشان فاطمه بیرون آمدند و از کنار جمعیت رد شدند، در حالی که لباس جدیدی به تن نداشتند. عمر با دیدن آنها افسرده و غمگین شد، پرسیدند: علت ناراحتی چیست؟ گفت: من از بابت این دو پسر ناراحت هستم که به اندازه قد آنها پوشاکی وجود نداشت، سپس نامه‌ای به کارگزاران خود در یمن نوشت تا هرچه سریعتر دو دست لباس برای حسن و حسین بفرستند. چون لباس رسید آنرا به آنان پوشاند، آنگاه مطمئن و مسرور گشت. (الإصابه ج۱ص۱۰۶).

–   گوید: ربیعه بن شداد خثعمی پیش علی آمد که بدو گفت: بر کتاب خدا و سنت پیامبر خدا بیعت کن. ربیعه گفت: بر سنت ابوبکر و عمر و علی گفت: وای تو، اگر ابوبکر و عمر جز به کتاب خدا و سنت پیامبر خدا بیعت کرده بودند بر حق نبودند و ربیعه با وی بیعت کرد. (تاریخ طبری ص ۲۵۹۹) آنگاه علی در او نگریست و گفت: گویی می بینمت که با این خوارج حرکت کرده ای و کشته شده­ای و اسبان لگد کوبت کرده اند. وی در جنگ نهروان همراه خوارج بصره بود و کشته شد. (تاریخ طبری ص ۲۵۹۹)

–   اصبغ بن نباته از بزرگان اصحاب علی میگوید: از علی پرسیدم: «پس از پیامبر برترین مردمان کیست؟» گفت: «نخست ابوبکر صدّیق است، سپس عمر، سپس عثمان و آنگاه من هستم ای اصبغ. پیامبر را دیدم و از او شنیدم که میفرمود: خداوند مولودی در اسلام نیافریده است پاکیزه تر و پرهیزگارتر و باتقواتر و عادلتر و فاضلتر از ابوبکر صدّیق».

–   مطالب زیر از کتاب امام امیر المومنین علی از دیدگاه خلفاء – مهدی بن محمد باقر فقیه ایمانی – چاپ دوم چاپخانه امیر تاریخ انتشار عید غدیر ۱۴۱۹ فروردین ۱۳۷۸:

–    علامه معاصر شیخ محمد مخلوف مالکی مصری می نویسد: ابوبکر به هنگام اعزام نیرو بیشتر بدانچه علی اشاره می نمود عمل می کرد و به خاطر حرص و علاقه به بقاء حضرتش و بهره‌برداری از نظریه و مشورت با او اجازه نمی‌داد وی را به همراه مجاهدان (از حجاز و یا مدینه) خارج گردد[۳].

–     علامه زمخشری و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند: مردی از علی به نزد عمر دادخواهی نمود و چون حضرتش حاضر در مجلس بود عمر گفت: ای ابوالحسن برخیز و در پهلوی خصمت بنشین. علی برخاست و پهلوی آن مرد نشست و پس از گفتگو و پایان یافتن قضیه و رفتن آن شخص به جای خود برگشت. اما عمر متوجه شد چهره آن جناب متغیر و دگرگون است. پس گفت: ای ابوالحسن، از چه رو چهره­ات را متغیر می­بینم مگر از­ آنچه گذشت ناخشنودی؟ حضرت علی فرمود: آری، عمر گفت: چرا؟ علی فرمود: به خاطر آنکه مرا در برابر مدعی به کنیه (که احترام آمیزتر است) صدا زدی و چرا نگفتی ای علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟ عمر از این خرده گیری علی بر علیه خود به شگفت آمد، سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت: «بأبی أنتم وأمی بکم هدانا الله وبکم أخرجنا من الظلمات إلى النور» پدر و مادرم به فدای شما باد بوسیله شما خداوند ما را رهنمود فرمود و بوسیله شما ما را از تیرگی و تاریکی به نور مشرف ساخت[۴].

–     امام احمد حنبل با ذکر سند از عروه ابن زبیر نقل نموده که: مردی در حضور عمر جسارت زبانی به علی نمود پس عمر با اشاره به قبر پیامبر گفت: ­صاحب این قبر را می­شناسی؟ او محمدبن عبدالله است. بنابراین از علی جز به خیر و خوبی دم مزن که اگر نسبت به وی بدگویی نشان دادی صاحب این قبر را آزرده ای[۵]. (اگر عمر فاطمه را زده بود و در خانه علی را آتش زده بود، نه رویش می­شد چنین حرکتی کند و اگر هم می­کرد مسلمان به او می گفتند تو که خودت بدتر از اینها را کرده­ای چه می‌گویی؟)

–     علامه خطبی خوارزمی و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند: بین عمر و مردی پیرامون مساله ای کار به نزاع کشید. حضرت علی در آن نزدیکی بود عمر با اشاره به آن حضرت گفت: چه بهتر این مرد بین من و تو داوری کند. مرد طرف نزاع با تعبیری تحقیرآمیز از هویت آن حضرت سئوال کرد. عمر با گرفتن یقه او یا گوشهایش وی را کشان کشان از زمین بلند کرد و گفت: وای بر تو آیا فهمیدی چه شخصیتی را کوچک شمردی؟ این علی ابن ابی طالب مولای من و مولای هر مسلمانی است[۶].

–     در موقعیتی دیگر نیز عمر از علی خواست بین دو نفر داوری کند پس طرفی که محکوم شده بود گفت: این چه کسی باشد که بین ما قضاوت کند. و داوری علی را رد نمود. پس عمر یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو نمی دانی این کیست؟ این علی ابن ابی طالب است این مولای من و مولای هر مومنی باشد پس هر کسی که او مولایش نباشد مومن نخواهد بود[۷].

–     علامه محب طبری و دیگران با ذکر سند روایتی مانند روایت فوق را نقل کرده اند. [۸]

 (البته دو فرع مهم مختص مذهب شیعه تولی و تبری چه خوب در این احادیث موج می زند!! و عجیب است حتی یک نفر از مردم مدینه بلند نمی‌شود و نمی­پرسد پس چرا شما خلافت را غصب کردید و در خانه علی را آتش زدید و همسرش را زدید و کشتید و بچه داخل شکم او را و….؟!!!! در هیچ یک از این احادیث از هیچ کس نغمه ای هم بر نمی خیزد که پس چرا خلافت غصب شده و خلاف دستور خداوند عمل کردید؟ – اگر خلفاء حق علی را غصب کرده بودند هیچگاه چنین جملات ستایش آمیزی را در حق او نمی گفتند تا اینکه مورد تمسخر مردم واقع شوند، و مردم بگویند: شما که اینها را می گویید چرا خودتان اول از همه و بیش از همه با غصب خلافت به او ظلم کردید؟ به قول ما ایرانی ها: تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی‌رود؟

البته من می­پندارم یکی از علل وجود حقد و کینه نسبت به حسین علاقه شدیدی بوده که عمر و ابوبکر و عثمان نسبت به این خاندان داشته اند و همین علاقه شدید، بعدها باعث بروز برخی دشمنی ها و حسادتها با این خاندان شد و طنز جالب تاریخ اینجاست که عالم شیعه می گوید: ابوبکر و عمر به این خاندان حسادت داشته اند؟ ولی سئوال اینجاست: کدام حسودی این همه تعریف و تمجید و ابراز علاقه می‌کند؟

   —————————————-
————————————
—————————–
———————
—————-

 

                                  

[۱] من در اینجا از دید عالم شیعه به موضوع نگاه کرده ام وگرنه شکی در صداقت و ایمان و اخلاص حضرت ابوبکر وجود ندارد
[۲] علمای شیعه حدیثی را نقل می کنند که پس از نبی اکرم همه مرتد شدند به جز سه نفر!!!
[۳] طبقات المالکیه ج۲ ص ۴۱ چ مصر.
[۴] ربیع الابرار ۳/۵۹۵- مناقب خوارزمی اواخر فصل ۷ ص ۵۲ و به نقل از زمخشری ص ۵۴ – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۴/۱۳۳ چ ۴جلدی – فرائد المسطین حموینی ۱/۳۴۹ حدیث شماره ۲۷۳ – المستطرف ابشیهی ۱/۹۱ – نزهه المجالس صفوری ۲/۲۱۱ به نقل از زمخشری
[۵] فضائل الصحابه احمد حنبل ج ۲ شماره ۱۰۸۹ – تاریخ دمشق ابن عساکر ۳/۲۵۹ – کنزالعمال متقی هندی ۱۳/۱۲۴- ارجح المطالب امر تسری ص ۵۱۵ – مناقب سیدنا علی ص۱۶شماره ۱۷٫
[۶] مناقب ص ۹۸ – ریاض النضره ۲/۱۱۵
[۷] شواهد التنزیل ۱/۲۶۶ – فتوحات الاسلامیه ۲/۳۷۰
[۸] مناقب ص ۹۴۸ – ذخائر العقبی ص ۶۸ – صواعق المحرقه ص ۱۰۷ به نقل از دارقطنی – وسیله المال احمد ابن کثیر نسخه خطی – شواهد التنزیل حاکم حسکانی ۱/۲۶۶ – فتوحات الاسلامیه ۲/۳۰۷

p align="right"> نویسنده: علیرضا حسینی

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …