انتشار مصاحبهی ماهنامه فارسی ـ کردی ریزان با محسن ادیب، استاد حقوق دانشگاه حلبچه، توسط سایت جماعت دعوت و اصلاح ایران ـ منتسب به حزب «سنی» اخوان المسلمین ـ مورد اعتراض برخی فعالان اهل سنت فارسی زبان واقع گردید، و پس از مدت کوتاهی این مصاحبه از سایت جماعت اصلاح برداشته شد. بحثهای مطرح شده در این مصاحبه بسیار مفصل و گسترده، و در مواردی متناقض یا نامنسجم و غیر علمی است، و پرداختن به تک تک مطالب مطرح شده در این مصاحبه، یا تحلیل علل و عوامل انتشار آن توسط سایت جماعت اصلاح ـ که قرار است یکی از نمایندگان جامعهی اهل سنت فارسی زبان باشد ـ از حوصلهی یک مقاله خارج است، و شاید محتاج تألیف یک جلد کتاب باشد! به همین دلیل تلاش خواهم کرد نکات قابل نقد بارز و مهم مصاحبه را در حد امکان به صورت مختصر ذکر کرده و مورد بررسی قرار دهم.
۱- قبل از پرداختن به محتوای مصاحبه، ذکر نکتهای خالی از لطف نیست، و آن هم اینکه این مصاحبه توسط ماهنامهی ریزان انجام شده، و توسط دو سایت بولتن نیوز ـ وابسته به اصولگراهای تندرو و طبعا مخالف اهل سنت ـ و سایت جماعت اصلاح منتشر شده است. همین نکته خود علامت سؤالی است برای سایت جماعت اصلاح. مصاحبهی آقای ادیب پس از نشر در ماهنامهی ریزان، توسط دو سایت بازنشر شده است، بولتن نیوز و جماعت اصلاح و ظاهراً هر دو این مصاحبه را بسیار مناسب و نزدیک به افکار خود دانستهاند!
اما بررسی ادعاهای آقای ادیب:
۲- ایشان میگوید: «اگر بطور ریشهای به تفکر داعش نگاهی بیاندازیم میبینیم، داعش فرزند شرعی سلفیسم است».
وقتی گفته میشود فرزند شرعی سلفیسم، یعنی نتیجهی منطقی و طبیعی تفکر سلفی، میشود داعش. این ادعا آنقدر عجیب و غیر عادی است که برای پاسخ انسان را دچار حیرت می کند! گروه داعش توسط تمامی جریانهای منتسب به سلفیت و کسانی که خود را سلفی میدانند، و حتی توسط تمامی گروههای جهادی در سوریه ـ که خود تندرو خوانده می شوند ـ محکوم شده و همه از آن اعلام برائت کردهاند. بر فرض اینکه بپذیریم داعش واقعاً از روی اعتقاد و انحراف فکری عمل میکند، و تئوریهای توطئه و نقشههای غرب و بشار اسد و ایران و… را کنار بگذاریم، باز هم داعش اقلیتی است ناچیز ـ گفته میشود مابین ۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در سراسر جهان ـ که اکثریت میلیونی منتسبین به تفکر سلفی با آن مخالف هستند. این که گفته شود این اقلیت ناچیز نماینده و ریشهی تفکر سلفیت است، و سپس این ریشه تا امام احمد بن حنبل امتداد داده شود، ادعایی عجیب، عاری از هرگونه دلیل، و متناقض با تاریخ و عقل و منطق است. اگر امام احمد و همفکرانش پایهگذار چنین تفکری هستند، قاعدتا باید نمونههای این خشونتها در تاریخ اسلام بسیار مشاهده شود، و کارنامهی «حنابله» ـ که مترادف دانستن سلفیت و حنابله خود ناشی از ناآگاهی و جهل عمیق آقای ادیب به تفکر اسلامی است ـ در این زمینه باید پررنگ باشد! نگاهی ساده به تاریخ اسلام نشان می دهد که چنین نیست. صرفا جهت آگاهی افرادی که تحت تاثیر بوق و کرنای شبانهروزی سکولارها و همسفرههایشان باور کردهاند که فقها ـ یا به شکل اخص امام احمد و شاگردانش ـ مروج خشونت بودهاند، یادآوری میکنم که اولین محکمههای تفتیش عقاید در تاریخ اسلام توسط معتزله «عقل گرا» و «روادار» و «اخلاقمدار» راهاندازی شد، و در اقداماتی که روی دادگاههای انگیزیسیون کلیسا را سفید کرد، سردمداران معتزله، خلیفهی عباسی را تحریک کردند تا با احضار تک تک علما و فقها و محدثین، همه را مجبور به پذیرش مسئلهی خلق قرآن کند، و مخالفین را شکنجه کرده و به حبس اندازد! خلیفه ـ مامون ـ چنین کرد و این بدعت شوم پس از وی در زمان معتصم و واثق نیز ادامه پیدا کرد. علما و فقها تک تک به دربار خلیفه احضار میشدند، و اگر تصریح نمیکردند که قرآن مخلوق است، زندانی شده و در مواردی کشته میشدند. برخی از علما مانند نعیم بن حماد و احمد بن نصر خزاعی ـ رحمهما الله ـ توسط خلیفه کشته شدند ـ و سر احمد بن نصر برای عبرت سایرین در شهر نصب شد! ـ ، و برخی دیگر مانند امام احمد بن حنبل شکنجه وزندانی شده، و گروهی نیز مانند یحیی بن معین و محمد بن سعد از ترس جان و زیر تیغ شمشیر مجبور به قبول خلق قرآن شدند. پس از آن نیز مشهورترین کسانی که متهم به ترویج خشونت و تکفیر و… میشوند در کشتار یا تفتیش عقاید یا شکنجه دیگران نقشی نداشته، و از درباریان و نزدیکان حکام نبوده اند. از چهار امام اهل سنت، سه تن که هر سه از محدثین بودهاند مورد شکنجه یا آزار و تعقیب حکام قرار گرفتند، و تنها امام ابوحنیفه رحمه الله از شلاق جور در امان ماند. ابن تیمیه رحمه الله در زندان دمشق وفات یافت، و در طول عمر خود نه مجیزگوی حکام بود، و نه دیگران را به جرم کفر یا بدعت و… شکنجه کرد! بدعت شوم تفتیش عقاید که معتزله بنیان گذاشتند، در گذر ۱۲۰۰ سال پس از آن نیز هرگز تکرار نشده، و نه سلفیت و نه دیگر فرقه های اسلام آنچه آن نامردمان با جان و فکر مسلمانان کردند، نکردهاند!
خلاصه اینکه، داعش فرزند شرعی، و یا حتی فرزند نامشروع سلفیت نیست! علت وجود و برآمدن داعش، تلفیقی است از جهل حاکم بر جهان اسلام، ضعف اخلاق و تربیت و تهذیب نفس در جهان اسلام ـ و نه فقط در میان سلفی ها ـ، ظلم بی پایان و کشتار و سوء استفاده و سودجویی غرب، و وجود سیستمهای دیکتاتوری سفاک و عاری از هرگونه انسانیت، مانند اسد و همراهانش.
۳- ایشان میگوید: «احمد بن حنبل در مقابل مأمون درست میشود، میدانیم که مأمون ریشهی ایرانی دارد و مادرش فارس بوده است. بیشتر از این باید در مورد مأمون بگوییم که از ۱۳ سالگی والی خراسان بوده است، او در خراسان یک جنبهی ایرانی و عقلانی را وارد حوزهی کاری خود میکند، بطور کلی او تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بوده است.»
الف. احمد بن حنبل رحمه الله در مقابل مامون «درست» نشده است!! ایشان از محدثین و فقهای مشهور زمان خود بودهاند، و قبل از خلافت مامون نیز شخصی شناخته شده در جهان اسلام به شمار میرفتهاند، و اصرار مأمون بر تحمیل عقیدهی خلق قرآن به امام احمد بخاطر موقعیت و جایگاهی بود که ایشان در نزد عموم مسلمانان داشتند. دادگاههای تفتیش عقاید مامون و معتزله نیز خاص امام احمد رحمه الله نبوده، و در تمام مناطق تحت سیطرهی حکومت عباسی و در مورد همهی علمای مشهور، این رفتارهای وحشیانه و بی رحمانه گزارش شده است.
ب. در این که مادر مامون ـ به نام مراجل ـ ایرانی بوده است یا نه، اختلاف وجود دارد، اما مطمئنا او تحت تاثیر فرهنگ ایرانی نبوده است! به طور کلی ایران از نظر مباحث کلامی و فلسفی که معتزله به آن شناخته میشوند نامی در تاریخ ندارد، و این مباحث از کتب فلاسفه یونان به معتزله منتقل شده، آنان را در مقابل فقها و محدثین قرار داد. در نتیجه تاثیر پذیری مامون از فرهنگ و فلسفه یونان است، و این که آقای ادیب تلاش می کند ایران قدیم را عقلانی جلوه دهد، و معتزله را نتیجهی فکر ایرانی بداند، از دیگر عجایب هزارگانهی این مصاحبه است!
۴- «اما جهان عربی از عقلانیت بری است، در نتیجه تفکر اهل حدیث بر جامعهی عربی مسلط میشود و رفتارهایی پس از پیروزی انجام میدهند که با آنچه امروز داعش انجام میدهد چندان تفاوتی ندارد. رفتارهایی با غیر مسلمانان در دورهی «متوکل» و «قادر بالله» انجام میدهند که هیچ تفاوت شکلی و ماهوی با رفتار کنونی داعش با مسلمانان و غیر مسلمانان ندارد».
الف. جملهی اول آقای ادیب تنها میتواند به نژاد پرستی و قوم گرایی شدید و افراطی وی بازگردد، و هیچ توجیه عقلی و منطقی ندارد! وقتی بگوییم جهان عربی از عقلانیت بری است، یعنی عقلانیت را از کل عرب در تمام قرون و اعصار نفی کردهایم. آیا جملهای نژادپرستانه تر، بچهگانه تر و بیمایهتر از این میتوان در وصف یک قوم چند صد میلیونی پیدا کرد؟! وآیا جماعت دعوت و اصلاح باید چنین نژادپرستی بیمایه و حقیری را در سایت خود منتشر کند تا به خیال خود با داعش مبارزه کرده باشد؟
ب. رفتارهایی که آقای ادیب به اهل حدیث نسبت میدهد احتمالا زائیده تخیلات ایشان است، و گمان نمیکنم حتی در کمارزش ترین کتب تاریخی متقدم گفته شده باشد که اهل حدیث معتزله را مورد شکنجه یا پیگرد یا کشتار یا هر رفتار «داعش منشانه» دیگری قرار داده باشند. خصوصا که حتی در دوران متوکل عباسی، امام احمد و دیگر بزرگان امثال ایشان منصب درباری یا حکومتی نداشتند. امام احمد پس از پایان فتنه توسط متوکل مورد دلجویی قرار گرفت، اما تا پایان عمر خود نه صاحب قدرت و منصبی بود، و نه به دنبال انتقام، و در تاریخ نیز جز عزلت او و اکتفایش به روایت حدیث برای نزدیکانش چیز دیگری ذکر نشده است. ضمن اینکه در هیچ برههی تاریخی تفکر اهل حدیث بر جهان اسلام مسلط نبوده و قدرت سیاسی نداشته است که بخواهد از آن سوء استفاده کند، زیرا اهل حدیث غالبا خود را از حکام و سلاطین دور نگه میداشتهاند، تا حدی که یکی از انواع جرحی که در راویان حدیث وارد میشود، نزدیکی به حاکم ظالم و در اختیار داشتن مناصب درباری است! مُهنا میگوید: از امام احمد بن حنبل در مورد ابراهیم بن موسی الهروی پرسیدم، ایشان فرمودند: «انسان آلودهای است»، عرض کردم: مراد شما از آلودگی چیست؟ پاسخ داد: «کسی که پیرو حکام [ستمگر] و قاضیانشان باشد آلوده شده است». (الآداب الشرعیه لإبن المفلح: ۳/۴۵۸).
۵- ایشان همچنین میگوید: «به این نتیجه رسیدهام که مذهب تشیع قدیمیتر از مذهب اهل سنت است. بطور رسمی آنچه مذهب سنی و اهل الجماعه نامیده میشود در دورهی خلیفه متوکل رشد و توسعه پیدا میکند و در دورهی قادر بالله یا سدهی پنج هجری کاملا در منطقه نفوذ پیدا میکند و هدف آن هم این بوده است که به مقابله با دولتهای شیعهگرای غیر عرب بپردازد».
مشخص نیست هدف آقای ادیب از این جمله چیست، زیرا بر فرض پذیرش ادعای ایشان ـ که باز هم ادعایی بیمایه و بیاساس است ـ قدیمیتر بودن الزاما به معنای برتر بودن نیست، خصوصا در تفکر سکولار یا لیبرال که کلا خواستار رفرم و بازبینی نصوص هستند. و البته ادعای این که مذهب اهل سنت در دورهی متوکل عباسی توسعه یافته است پایه و اساسی ندارد، و از بدیهیات تاریخی است که اختلافات فکری و اعتقادی بین مسلمانان از قرن اول هجری و پس از شهادت خلیفهی سوم ـ عثمان بن عفان رضی الله عنه ـ آغاز شده، و به مرور با طی کردن سیری تکاملی، مذاهب مختلف شکل گرفته و متمایز گشتهاند.
۶- آقای ادیب اینگونه ادعا میکند که: «همه میدانیم که سلفیسم هیچ حسابی و ارزشی برای مسائل روحی قائل نیست و بسان عقل یک انسان بدوی با آن رفتار میکند. بخاطر همین هم آنان خداوند را (نعوذ بالله) بسان یک انسان قدرتمند که بازو و قدرت زیادی دارد میبینند، که دست دارد و چشم دارد و اما انسانی متفاوت از خود انسان که مخلوقش است، میباشد.
در سلفیسم برای مسائل اخلاقی هم ارزشی تعیین نمیشود و این است که میبینیم در تفکر سلفیسم دزدی و غارت نه تنها محکوم نیست بلکه جای بسی افتخار است، یعنی بداوت این را میطلبد. سلفیسم روحانیت و اخلاقیات را رد کرده و از یک دیدگاه بدوی هم به شریعت مینگرد. از این روست که شریعت مقبول سلفیها شریعتی است که با انفتاح و گشایش همخوانی ندارد. این شریعت هم دشمن هر نوع گشایش، خلاقیت و نوآوری است. این شریعت بدوی دشمن فعالیت حزبی، هنر و هر آنچه تمدن نامیده میشود، است».
الف. جز اینکه گفته شود این سخنان آقای ادیب گزافهگوییهایی بی سر و ته و بیارزش است چیز دیگری نمیتوان گفت! ادعای اینکه سلفیت هیچ ارزشی برای مسائل روحی و اخلاقی قائل نیست با نگاهی ساده به میراث علمی علمای اهل سنت و اهل حدیث رد می شود. برای مثال کتابهایی با عنوان «الزهد» توسط بسیاری از محدثین و علمای وابسته به علم حدیث تالیف شده است، که از جمله این مولفین میتوان خود امام احمد بن حنبل، عبدالله بن المبارک، ابوداود سیستانی ـ مولف کتاب سنن ـ، نعیم بن حماد و ابوحاتم رازی را نام برد. موضوع این کتابها همانگونه که از نامش پیداست صرفا مباحث مربوط به تهذیب نفس و اخلاقیات و رقائق است. در کتبی مانند «الجامع لأخلاق الراوی وآداب السامع» تالیف خطیب بغدادی، یا «جامع بیان العلم وفضله» تالیف ابن عبدالبر، به شکل کلی مسائل مربوط به اخلاق و آداب برای طالب علم و علما مطرح شده است، و خواجه عبدالله انصاری که مناجاتنامهاش شهرۀ آفاق است خود حنبلی مذهب بوده، و جالبتر آنکه ابن القیم رحمه الله، نزدیکترین شاگرد شیخ الاسلام ابن تیمیه، در کتابی مفصل با عنوان «مدارج السالکین»، کتاب «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری را شرح داده و به مباحث اخلاقی و زهد و تزکیهی نفس میپردازد، و تک تک محاسن و رذایل در اخلاق اسلامی را مورد بررسی قرار میدهد. از اینکه بگذریم، مباحث مربوط به اخلاق و تهذیب نفس در رفتار و اعمال علما و محدثین به وضوح پیداست، و در سیرت و شرح حال بسیاری از علمای مشهور اهل حدیث میتوان این مسائل را ملاحظه نمود.
ب. در بخش بعدی ایشان ادعا کردهاند که سلفیت دزدی و غارت را افتخار میداند!! چنین ادعاهای غیر علمی و بیاساسی را چگونه باید پاسخ گفت؟ کدام عالم یا محدث مشهور و مورد قبول فکر سلفی، دزدی را تجویز کرده است؟! اگر اشارهی ایشان به شبهات نژادپرستان ایرانی در مورد غارت و کشورگشایی مسلمانان در صدر اسلام است، که این ادعا از همه نظر مردود است! زیرا جدا از نادرست و باطل بودن چنین اتهاماتی، کسانی که مرتکب آن شدهاند صحابه رسول الله صلی الله علیه و سلم، و مسلمانان صدر اسلام هستند، و این مسئله ارتباطی به اهل حدیث ندارد. البته با توجه به اینکه آقای ادیب از تفکر شیعی دفاع میکند، بعید نیست مقصود ایشان همین باشد، و تحت نام سلفیت، انگشت اتهام به سوی اصحاب پیامبر دراز شده باشد! اما اگر مقصود این است که محدثین و سلفیها در دوران امام احمد یا ابن تیمیه دزدی و غارت را جایز دانستهاند، باز هم ادعایی است بی اساس که هیچ پایهی علمی ندارد.
۷- ایشان میگوید: «موضوع دیگری که سلفیها را با سایر ادیان متمایز میکند این است که در نزد سلفیها حدیث بسیار مهمتر از قرآن است. آنان مستقیم و غیر مستقیم به این اعتراف میکنند کما اینکه احمد بن حنبل بر این اعتقاد است که بدترین حدیث، بهتر از قویترین رأی است. البته مقصود او ابوحنیفه است که یکی از قدیمیترین مذاهب اهل سنت است».
هر دو بخش این ادعا باطل و بیاساس است. حدیث در نزد محدثین و علمای مشهور سلفی اهمیت بیشتری از قرآن ندارد، و فراتر از قرآن قرار نمیگیرد. اما به نص قرآن، سخنان رسول الله صلی الله علیه و سلم مبیّن و مفسر قرآن است، پس طبیعی است به حدیث در تفسیر و فهم قرآن اهمیت زیادی داده شود. ضمن اینکه وقتی شخصی تخصص حدیثی داشته باشد، به صورت طبیعی توجه زیادی به احادیث دارد، و در تالیفات و مباحثی که مطرح می کند احادیث جلوه بیشتری دارند، اما این نه به معنای بیارزش دانستن قرآن است، و نه بالاتر دانستن حدیث. در بخش دوم این ادعا نیز سخن امام احمد کاملا نادرست و تحریف شده نقل شده است. بدترین حدیث حدیث موضوع ـ دروغین ـ است، و هرگز مقصود امام احمد این نبوده است که حدیث دروغین و بی اساس از رای و نظر یک عالم بهتر است. بلکه ایشان حدیث ضعیف ـ که احتمال ضعیفی برای صحت آن وجود دارد، اما قابل احتجاج و استدلال نیست ـ را با ضوابطی بر نظر و رایی که تکیهای به نصوص ندارد و صرفا از تفکرات انسانی ناشی شده است ترجیح میدهند. همچنین این جمله ارتباطی به امام ابوحنیفه و مدرسهی اهل رای ندارد، و هیچکدام از متخصصین علوم حدیث چنین برداشتی از این جمله نکردهاند.
۸- وی در بخش دیگری از این مصاحبه بیان میدارد: «من خودم به این نتیجه رسیدهام که حدیث ۲۵۰ سال بعد از وفات پیامبر اسلام (ص) نوشته شده است. بسیاری از این احادیث هم در راستای منافع سیاسی تحریف شده و به پیامبر منتسب شدهاند. این تحریف هم در راستای تطبیق بدوات با اسلام صورت گرفته است».
الف. بخش اول این ادعا شاهکار علمی دیگری است از آقای ادیب، که البته تعجبی نیز ندارد، زیرا نظایر این ادعا توسط بسیاری از طرفداران سکولاریسم و مخالفان اهل سنت و امثال آنان مطرح می شود. البته تفاوت کوچک آنان و آقای ادیب در این است که در ادعای دیگران بحث ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال فاصله بین رسول الله صلی الله علیه و سلم و تدوین حدیث مطرح میشود. اما آقای ادیب که صرفا به همین ادعاهای نادرست مراجعه کرده و مطالعهای در کتب تاریخ حدیث و رجال نداشتهاند، کمی احساساتی شده و ۱۰۰ سال به جلو تاختهاند. نتیجهی این فوران احساسات این میشود که حدیث به ادعای ایشان ۲۶۱ سال پس از هجرت نوشته شده است. به بیان دیگر، حدیث برای اولین بار ۸۲ سال بعد از وفات امام مالک ـ نویسندهی کتاب موطا که هم اکنون نیز موجود است ـ، ۵۰ سال پس از وفات عبدالرزاق صنعانی ـ که کتاب مصنفشان یکی از گستردهترین مصادر احادیث و آثار به شمار میرود ـ، ۲۰ سال پس از وفات امام احمد بن حنبل ـ صاحب کتاب مسند و پدر فکری داعش!! ـ و ۵ سال پس از وفات امام بخاری ـ صاحب صحیح ـ و در سال وفات امام مسلم ـ صاحب صحیح ـ ، برای اولین بار نوشته شده است!! آیا توضیح دیگری برای درک این شاهکار علمی ـ تاریخی مسلم لازم است؟!
ب. بخش دوم ادعاهای آقای ادیب مجددا یک ادعای صرف است و دلیلی برای آن وجود ندارد. بله، احادیث بسیاری برای منافع سیاسی، نژادی ـ مانند تحریفها و جملات نژادپرستانهی آقای ادیب در مورد اعراب ـ ، مالی یا به دلیل تعصبات مذهبی جعل شده و به دین نسبت داده شده است، اما پالایش چنین دروغهایی یکی از مهمترین خدمات اهل حدیث ـ همان انسانهای بدوی عاری از عقلانیت!! ـ به جهان اسلام است، و به همین دلیل نیز میتوان با بررسی قواعد و ضوابط دقیقی که محدثین وضع کردهاند، احادیث را بررسی کرده و اکاذیب سودجویان را از اقوال صحیح پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم جدا نمود. طبعا بحث در مورد علوم حدیث و رجال با کسی که معتقد است احادیث ۲۶۱ سال پس از هجرت نوشته شدهاند بیفایده به نظر میرسد!
۹- ایشان میگوید: «حقیقت این است که بین مذاهب اهل سنت زیاد فرقی وجود ندارد. احمد بن حنبل فقیه توانمندی نبوده است، اما امام شافعی عالم بزرگتری بوده است، اما فرق کجاست؟ فرق اینجاست که به علت اینکه احمد بن حنبل در دشمنی با غیر عرب بوده است، اعراب آن را تبدیل به مذهب میکنند و از آن حمایت میکنند. به علت اینکه بعد از اینکه به عباسیها و بداوت خدمت بزرگی میکند و دشمن شیعیان میگردد ـ که آن موقع بزرگترین دشمن عباسی شیعیان بودند ـ این مذهب فراگیرتر شده و تبدیل به جهان بینی اعراب، علیه غیر عرب میشود و ترازوی سایر مذاهب و ادیان و از جمله حنفی و مالکی و شافعی هم میشود. به همین علت است که در این دوره که مذهب حنبلی مذهب حاکمیت است بسیاری از افرادی که شافعی مذهب یا حنفی مذهب هستند میکوشند خود را به حنبلی یا حدیثگراها نزدیکتر نمایند. از این روست که میبینیم مذهب حنفی هم توسط برخی فقیهان تحریف میشود. به عنوان مثال در این دوره میبینیم عدهای از فقهیان میخواهند چنین نشان دهند که امام ابوحنیفه بسیار بر احادیث تکیه میکرده است اما در اصل این چنین نبوده است. در دورهی متوکل و قادر بالله برخی کوشیدهاند مذهب رسمی دولت را بپذیرند یا اینکه خود را با آنها هماهنگ کنند».
الف. بخش اول این ادعا توهین دیگری است به اهل سنت، و بیان تلویحی این که مذاهب اهل سنت کلا چندان تعریفی ندارند و همه به داعش منتهی میشوند!! و جالب است که این توهینهای مکرر و متعدد در سایت اصلاح منتشر شده، و به بسیاری از این مطالب حتی در مقدمه نیز اشارهای نمیشود! و البته در رد ادعای بی اساس ایشان، همین جملهی امام شافعی رحمه الله کافی است: «خرجت من بغداد، فما خلفت بها رجلا أفضل، ولا أعلم، ولا أفقه، ولا أتقى من أحمد بن حنبل». درحالی از بغداد خارج شدم که برتر، و داناتر، و فقیهتر، و باتقواتر از احمد بن حنبل در آن جا نگذاشتم.(سیر أعلام النبلاء: ۱۱/۱۹۵).
ب. ادعای عجیب و غریب بعدی آقای ادیب این است که در دورهی متوکل و القادر بالله مذهب حنبلی مذهب حاکم بوده است!! صرفا برای درک اوج بیاطلاعی و ناآشنایی ایشان با تاریخ مذاهب فقهی و تاریخ حکومتهای اسلامی، یادآوری میشود که مذهب حنبلی تا قرون چهارم و پنجم در میان فقها یا حکومتها شناخته شده نبوده، و نظرات و فتاوای امام احمد رحمه الله به عنوان یکی از اهل حدیث و محدثین نقل میشده است، و در دوران متوکل و القادر بالله نیز امام احمد نه منصب حکومتی داشته و نه افکار خاصی که توسط این خلفا ترویج شود. بلکه پس از پایان دادگاههای تفتیش عقاید معتزله، ایشان خانهنشین بوده و فتوا یا نظری نیز در رد یا تایید حکومت متوکل صادر نمیکردهاند. مذهب حنبلی در قرنهای چهارم و پنجم و پس از آن و با تدوین اقوال امام احمد و شاگردانش توسط ابوالقاسم خرقی، مجد ابن تیمیه، ابن قدامه و شیخ الاسلام ابن تیمیه و دیگران به صورت مذهب فقهی جداگانه و مستقلی شناخته شده است، و نخستین کتاب فقهی در مذهب حنابله نزدیک به یک قرن پس از وفات امام احمد، توسط ابوالقاسم عمر بن حسین خرقی متوفای ۳۳۴ هجری قمری تدوین شده است.
ج. اما ادعای اینکه امام احمد دشمنی با غیر عرب داشته است، و اعراب به همین دلیل ایشان را علم کردهاند و بر ضد عجم مذهب حنبلی را ترویج میکردهاند، غیر علمی و سخیف است. بسیاری از مشایخ، شاگردان، یا همفکران امام احمد از عجم بودهاند. به عنوان مثال امام حرب بن اسماعیل کرمانی و ابوبکر مروزی که از نزدیکترین شاگران امام احمد و ناقل و ناشر علم ایشان محسوب میشوند یکی از کرمان ایران است و دیگری از مرو خراسان، و همچنین امام بخاری، شاگرد امام احمد، از بخارا بوده است. امام مسلم، از نیشابور، ابوحاتم و ابوزرعه رازی از ری در ایران،… لیست اساتید، شاگردان و همفکران عجم امام احمد را میتوان به صدها نفر رساند، که اینان مشهورترین آنان، و از مهمترین شخصیتهای محدثین هستند. همچنین درگیری معتزله که تحت تاثیر فلسفه یونان بودند، با اهل سنت که نصوص قرآن و سنت را بر افکار فلاسفهی یونان ترجیح میدادند، هیچ ارتباطی به درگیریهای نژادی عرب و عجم ندارد، و صرفا توهماتی بیارزش از شخصی است که ظاهرا خود شدیدا به نژادپرستی مبتلاست!
۱۰- مطالب نادرست و بی اساس مطرح شده در این مصاحبه بیشتر از این موارد است، اما برای پرهیز از تبدیل شدن این نقد به کتابی چند جلدی، تنها به مهمترین نکات مصاحبه اشاره شد، و از ذکر مستندات و دلایل مفصل نیز حتی الامکان اجتناب گردید. ذکر این نکته لازم است که پس از حذف مصاحبه از سایت اصلاح، سایت جوابیهای را منتشر کرد که در آن ابتدا در یک سطر اظهار تاسف شده، و سپس در یک صفحه از اعتدال و مظلومیت سایت اصلاح، و بی انصافی و نقد گزینشی مخالفین داد سخن داده شده بود! به نظر میرسد آنچه مسئولین سایت متوجه نشدهاند، این است که اعتراض مخالفین به نشر «یک نقد» از امام احمد نیست. اعتراض به این است که اولا بخش اعظم مطالب مطرح شده در مصاحبه بیاساس، غیر علمی، نامنسجم و در مواردی کاملا نژادپرستانه است. ثانیا برخی مطالب مطرح شده آشکارا توهین به امام احمد، اهل حدیث و تمامی منتسبین به فکر سلفی، و حتی کل جهان عرب است، و ثالثا هیچ ضرورتی برای نشر مصاحبهای از شخصی ناشناس و مجهول، ساکن عراق، شیعه و با افکار نژادپرستانهی کردی و ضد سلفی در سایت یکی از احزاب اهل سنت و جماعت نمیتوان پیدا کرد. این اقدام بدون تردید نسنجیده است، و اگر قرار باشد هر حمله و توهین و زیر سوال بردن علما و شخصیتهای اهل سنت به نام آزادی بیان و عدم تقدیس منتشر شود، لابد باید منتظر نشر اشعار توهین آمیز هادی خرسندی و شبهات و توهمات بهرام مشیری و در سایتهای اهل سنت باشیم، تا آزادی بیان رعایت شده باشد!