نقدی بر سخنرانی «قزوینی» با عنوان: غلو در مذهب اهل سنت! (۱)

سید محمد حسینی قزوینی؛ در تاریخ پنجشنبه ۲ اسفند سال ۱۳۸۶ ، طی سخنرانی که در بین جمعی از طلاب ایراد کرده بود به زعم خود؛ جوابی به سخنان شیخ عثمان خمیس حفظه الله داده است! با بررسی این سخنرانی معلوم می شود که سخنان قزوینی چیزی جز دروغ،تدلیس، تهمت و افترا بر اهل سنت و شیخنا عثمان خمیس نیست.این سخنرانی بسیار طولانی است و اگر بخواهیم به کل آن بپردازیم باید چیزی حدود ۵۰ صفحه مطلب بنویسیم که البته متنی کسل کننده خواهد شد؛
لذا به مَثَل معروف " مشت نشانه خروار" عمل می کنیم و بعضی از فرازهای سخن ایشان را نقل و نقد می کنیم
:
قزوینی خطاب به اهل سنت می گوید:
در خود کتاب های معتبر شما مثل حاکم نیشابوری که ذهبی و ابن حجر او را توثیق می کنند و می گویند کسی است که متخصص در فن رجال است و در حدیث شناسی سرآمد عصر خودش بوده، ایشان در کتاب معرفه علوم الحدیث، ص۹۶ نقل می کند در ذیل آیه شریفه ۴۵ سوره زخرف که خداوند می فرماید: وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آَلِهَهً یعْبَدُونَ (زخرف/۴۵)می گوید: «علی ما بعثوا؟ إنهم بعثوا علی ولایه رسول الله و ولایه ‌علی بن أبیطالب.»
پیامبران گذشته بر چه مبعوث شده اند؟ مبعوث شده اند بر ولایت رسول الله و ولایت علی بن ابیطالب.
از این بهتر چه می خواهید؟! اگر بنا باشد که آن غلو باشد، این خیلی بالاتر از آن است. پس چرا این را خودتان در کتاب های معتبر دارید، از اینها دم نمی زنید؟ ثانیا آیا از قدرت خداوند عالم بعید است که همچنین امکانی به یک بنده اش بدهد؟

پاسخ:
قرار بر این نیست که هر که توسط علمای ما توثیق شد حرفش را وحی منزل فرض کنیم!! و اگر چنین بود علامه ذهبی کتاب مستدرک حاکم را از نو بررسی نمی کرد و در موارد بسیار زیادی با او مخالفت نمی کرد و او را فردی متساهل نمی خواند! اما کتاب معرفه علوم الحدیث ….
کتاب "معرفه علوم الحدیث" یک کتاب مصطلح الحدیث است نه یک کتاب عقیدتی که بشود به آن استناد کرد و آقای قزوینی، فضاحت را به حد خود رسانده چون حرف حاکم نیشابوری رحمه الله علیه را تا آخر نقل نکرده و نگفته که امام حاکم این حدیث را در بخش "احادیث غریب" آورده است!
شیاد و تلبیس گر رسوایی چون شما به شیخ عثمان خمیس می تازد؟  نور چشم مردم را خار می بینید ولی برج ایفل را در چشم خود نمی بینید؟
حاکم این حدیث را در بخش "معرفه الغریب من الحدیث" آورده است و بعد از نقل حدیث می گوید: «تفرد به علی بن جابر عن محمد بن خالد عن محمد بن فضیل ولم نکتبه إلا عن ابن مظفر وهو عندنا حافظ ثقه مأمن فهذه الأنواع التی ذکرتها مثال لألوف من الحدیث یجری على مثالها وسننها»
حتی امام حاکم با آن همه تساهل خود در تصحیح احادیث؛ این حدیث را غریب می داند !

حالا بررسی سند این حدیث:
علامه محمد بن ناصر الدین آلبانی رحمه الله درباره این حدیث می گوید: «این حدیث ساختگی است، "علی بن جابر" را نمی شناسم و "محمد بن خالد بن عبدالله" همان "الواسطی الطحان" به اتفاق ضعیف است بلکه یحیی بن معین می گوید: آدم بدی است، دروغگو بود. (سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه ج ۱۰ ص ۵۰۱؛ ح ۴۸۸۴ _ ریاض)
پس در کل این حدیث سه اشکال دارد:
۱٫ عبد الله بن محمد بن غزوان مجهول است.
۲٫ وضع علی بن جابر معلوم نیست.
۳٫ محمد بن خالد الواسطی دروغگو است.

خدای نکرده «قزوینی» از بزرگترین محدثان عصر حاضر شیعیان است، چرا او تا به این حد با علم حدیث بیگانه است؟؟ چرا به روش اخباریون به احادیث کذب متوسل می شود؟

قزوینی در ادامه می گوید:
جناب شعرانی در کتاب المیزان که از کتاب های معتبر اهل سنت است نقل می کند از یکی از علمای بزرگشان به نام ناصر الدین لقانی، ایشان وقتی از دنیا رفت، می گوید: «یکی از یارانش او را در خواب دید و گفت جناب شیخ الاسلام ناصر الدین، وقتی مُردی، بر تو چه گذشت؟ گفت: وقتی من مُردم و مرا وارد قبر کردند، دو ملک آمدند و شروع کردند از من به حساب و کتاب کردن که چه کار کردی؟ یک دفعه دیدم جناب مالک، رئیس مالکی ها وارد شد و یک تشر زد به این دو ملائکه و گفت: از مثل این شیخ الاسلام شما باید سؤال کنید!؟ دور شوید از او؛ این ملائکه به خود لرزیدند و دور شدند. (یعنی من هم در روضه رضوان خدا هستم الان)» «المیزان شعرانی، ج۱، ص۴۶ – مشارق الأنوار، ص۲۸۸»
به نظر آقای عثمان الخمیس، این اصلا غلو نیست؟!!!

پاسخ:
این کتاب توسط یک صوفی به اسم عبد الوهاب الشعرانی ( ۸۹۸ – ۹۷۳ هـ‍ ) نوشته شده ، و در این کتاب اقوال ائمه اربعه دربارۀ مسائل فقهی جمع آوری شده و در این بین هم یک داستان درباره شیخ خود نقل کرده ! خودتان خوب می دانید که این نوع افسانه ها در کتب صوفیه و عرفا سر به فلک کشیده است بلکه آنان با شیعیان در این میدان در رقابت هستند! و نوشته های آنان هیچ ربطی به اهل سنت ندارد.
ولی شیخ عثمان خمیس حفظه الله که دین خود را از قرآن و سنت صحیح رسول الله می گیرند نه خوابی که یکی از صالحین، (حالا این شخص کیست خدا می داند) شیخ ناصر الدین را در آن دیده و …

نکته: قزوینی در ابتدای سخنرانی می گوید شیخ عثمان خمیس از لیدرهای وهابیت است !
عالم بزرگ شیعه شیخ محمد حسین کاشف الغطا می گوید: «شعرانی کتاب المیزان را در رد وهابیت نوشته» ! (نقض فتاوی الوهابیه – محمد حسین کاشف الغطاء – ص ۶۶)
حال شمایی که می گویی شیخ عثمان خمیس از لیدر های وهابیت است آیا به کتابی استناد می کنید که در رد وهابیت نوشته شده؟ از قول دشمنش بر علیه اش احتجاج می کنید؟
کاشف الغطاء: «معجم ما ألفه علماء الأمه الإسلامیه للرد على خرافات الدعوه الوهابیه …
مجموع من خمس رسائل فی الرد على الوهابیه ، وهی : ۱ – المیزان الکبرى ، للشیخ عبد الوهاب الشعرانی المصری … »(نقض فتاوی الوهابیه – محمد حسین کاشف الغطاء – ص ۳۹)
یعنی: مجموعۀ پنج رساله ای که در رد وهابیت نوشته شده، من جمله: ۱٫ المیزان اکبرای شیخ عبدالوهاب شعرانی…

تناقض تا چه حد؟ یک عالم شیعه می گوید کتاب شعرانی از کتب معتبر اهل سنت است و عالمی دیگر می گوید شعرانی این کتاب را بر ضد وهابیت نوشته !! به تعبیری بر ضد شیخ عثمان خمیس نوشته که "قزوینی" او را وهابی میداند!
قزوینی ادامه داده و می گوید: آقایان برای اینکه بتوانند مقام صحابه را بالا بیاورند، می بینند که راهی ندارند، معمولاً مقام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پائین می آورند تا بتوانند برای صحابه، مقام و منزلتی تثبیت کنند. به این روایات دقت کنید:
جناب شیخ عبدالرحمن صفوری، از علمای شافعی است و شخصیتی برجسته است، کتابی دارد به نام نزهه المجالس، که در ج۲، ص۱۸۴ می گوید:
«یک روز یک خانمی آمد پیش نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرض کرد که من دیشب خوابی دیدم وحشتناک: دیدم در حیاتمان یک درخت تنومند خرما هست و شکست و این افتاد در دامن من،‌ همسرم هم در سفر است و من نگرانم. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تسلیت می گویم، همسرت در سفر از دنیا خواهد رفت و تو بیوه خواهی شد. این زن هم نالان و گریان آمد بیرون و در بین راه، جناب ابوبکر را دید. می گوید به او نگفتم که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابم را تعریف کردم، گفتم جناب ابوبکر، همچنین خوابی دیدم. ایشان فرمود: امشب شوهرت به خانه تو خواهد آمد و با تو همبستر خواهد شد. زن آمد خانه و فکر کرد و سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با سخن ابوبکر مقایسه کرد. یک موقع دید در می زنند و درب را باز کرد و دید که شوهرش است. می گوید فردا رفتم خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتم شما در مورد خواب من اینگونه گفتید و ابوبکر اینگونه گفتند. جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد! آنچه که گفته بودی که او کشته می شود، حق بود و ایشان مرده بود، ولی وقتی جناب ابوبکر به آن زن گفت که شما با شوهرت در رختخواب خواهید خوابید و خداوند هم حیا کرد که سخن ابوبکر دروغ از آب درآید، چون او صدیق است و خداوند هم شوهرت را زنده کرده به احترام ابوبکر.»
حال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کذاب است یا نه،‌ بماند؟ اگر این روایت را برای مرغ پخته بخوانید، خنده اش می گیرد!!! واقعا خدا باید اینگونه باشد که موقعیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیر سؤال ببرد، تا برای آقای ابوبکر، یک فضیلتی درست کند؟ خوب، به جای اینکه بگویید رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه گفته، لااقل از زبان ابوذر و سلمان یا دیگری این را می گفتید. آیا این انصاف است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنزیل مقام بدهید تا برای ابوبکر مقام ثابت کنید؟!!!
اینها هیچ غلو نیست و اهانت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نیست؛ ولی اگر کلینی آمد و در کتاب خود نقل کرد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: من از آینده خبر می دهم، این کفر و خلاف قرآن است و انکار آیه شریفه: وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ   (انعام/۵۹) است.
مورد دوم که آقایان ذکر کرده‌اند، آقای ابوبکر را از جبرئیل هم بالاتر برده اند؛ می گویند: یک روز مردی از دنیا رفته بود و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست برای او نماز بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برگشت و نماز نخواند. ابوبکر آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، من از او جز خیر ندیدم؛ جبرئیل آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، چون شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است.
نزهه المجالس، ج۲، ص۱۸۴ – مصباح الظلام جردانی، ج۲، ص۲۵
اینها اصلا و ابدا غلو نیست، چون در شأن خلفاء راشدین است؛ اما اگر این را در مورد ائمه (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) بگوئیم، مهدور الدم  و المال می شویم.

جواب:
"نزهه المجالس ومنتخب النفائس" کتاب حدیث نیست بلکه یک کتاب ادبی است پر از اسرئیلیات و خرافات است ،عبدالرحمن صفوری شخصی بوده که در قرن ۹ زندگی می کرده و خیرالدین زرکلی درباره او می گوید: «مؤرخ أدیب من أهل مکه» ، و این که جناب قزوینی می گوید شیخ و عالم شافعی و شخصیتی برجسته بوده دروغ محض است و جناب قزوینی از کیسه خلیفه لقب هایی مثل شیخ و عالم و … را به این شخص می بخشد.
نویسنده کتاب برای این داستان ساختگی هیچ سندی ارائه نمی دهد،حالا می پرسیم آقای قزوینی آیا استناد به همچنین داستان ساختگی شیوه علمی است یا تمهت زدن کیلویی؟
اگر شیخ عثمان خمیس به کتاب دسته سوم و چهارم شما استناد کرد، شما به کتابی استناد می کنید که حتی از کتب دسته دهم اهل سنت هم نیست، شما با استناد به این کتاب سطح سواد خود را زیر سوال برده اید !! چون استناد به همچنین کتابی نشان دهنده نادانی شما نسبت به مذهب اهل سنت است ! با این سواد ادعای علم و عالمی هم دارید؟
بد نیست فتوایی را از مرکز فتوی درباره این کتاب با هم بخوانیم تا ارزش این کتاب در نزد اهل سنت معلوم شود:
«عنوان الفتوى : لا یتبع منهج الصفوری فی کتابه نزهه المجالس
السؤال: هل کتاب نزهه المجالس للصفوری کتاب معتمد وأستطیع أن أتبع منهجه أو أنه من الکتب الممنوعه حسب ما قیل لی أفیدونی؟ وجزاکم الله خیراً.
الفتوى: الحمد لله والصلاه والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه،أما بعد:فإن هذا الکتاب ملیء بالقصص الإسرائیلیه والأحادیث التی لا تثبت، ولهذا فإنه لا یمکن أن یعتمد علیه ولا أن یتبع منهجه، بل الواجب الاستغناء عنه بالقرآن وکتب التفسیر المعتمده وکتب الحدیث، ومؤلفات العلماء المحققین فی المواعظ والرقائق والأخلاق. والله أعلم.
المفتی: مرکز الفتوى بإشراف د.عبدالله الفقیه/ (فتاوى ذات صله – رقم الفتوى : ۵۳۲۶۷ – تاریخ الفتوى: ۲۷ رجب ۱۴۲۵)

…………………………………ادامه دارد

نویسنده: سید ابن محمد هاشمی

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …