متن سوال: شنیدم که در عصر استالین شیخ عبیدالله سندی به مسکو و به دربار استالین رفت!شیخ، دیکتاتور بزرگ روس را به اسلام دعوت کرد و استالین پرسید این اسلامی که مرا به آن دعوت میکنی در حال حاضر در کدام کشور از کشورهای دنیا اجرا میشود؟ شیخ گفت فعلا در هیچ کشوری از کشورهای دنیا دولت اسلامی نداریم!
استالین گفت: پس بگو در کدام شهر از شهرهای دنیا ایدال شما جامه عمل دارد و از عالم خیال به مرحله حقیقت در آمده؟!!
عالم گفت در هیچ شهر دنیا متاسفانه اسلام صحیح اجرا نمیشود!
استالین پرسید پس محله ای از میلونها محله دنیا را نشان بده!!
شیخ شرمنده باز نمیتوانست جایی را نشان دهد و گفت:حتی محله ی را سراغ ندارم که مردمش اسلام را به کمال و به تمام اجرا کنند!
استالین گفت: دینی را که پیروانش درجهان حتی در یک محله هم به صد در صد به دستورات آن عمل نمیکنند، حتما قابل اجرا نیست! (حالا درخواستم از نویسنده محترم اسلام تکس این است که جواب استالین را بدهد)
پاسخ:
استالین هوشمندانه، انگشت بر زخمی دردناک گذاشت و حقیتی تلخ را بخوبی بیان نمود اما نتیجه ای که گرفت درست نبود ، یعنی اینجا یک سفسطه لطیف وجود دارد
اگر من میبودم در جواب استالین میگفتم آیا ۱۰سال پیش تر از شروع حکمرانی کمونیست ها اگر کسی عین همین سوال را از شما میپرسید که محله ای را نشان بدهید که قوانین سوسیالیستی یا کمونیستی در آن اجرا میشود، هیچکس قادر به این کار نبود، زیرا حتی یک محله که بر آن کمونیست ها حاکم باشند وجود نداشت، اما در زمان خود استالین تقریبا یک سوم کره زمین تحت فرمان کمونیست ها بود
پس این حقیقت که در سال ۱۹۰۰ اصلا یک محله کمونیستی هم نداشتیم دلیل نمیشود که نتیجه بگیریم قوانین کمونیزم قابل اجرا نیست و دیدم که سی سال بعد یک سوم کره زمین در دست آنها بود.
بنا بر آنچه که گفته شد، استالین حقیقت درستی را با نتیجه ای نادرست درهم آمیخت:
حقیقت درست این است که محله ای کاملا اسلامی نداریم،
اما نتیجه نادرست این است: پس داشتنش یا ساختنش ناممکن است!!
این نتیجه ربطی به حقیقت ندارد
ولی حالا خودمانیم، ما چرا یک محله خالصا اسلامی نداریم؟؟؟ اینهمه مسلمان داریم چرا نمیتوانند یک محله برای خود بسازند؟
ای دوستان آیا شما تا حالا اندیشیدید که چرا قرآن اینهمه از داستان موسی و فرعون میگوید؟ آیا میخواهد قصه بگوید ؟ هرگز! پرداختن مفصل به داستان فرعون برای آن است که اهمیت حکومت را در زندگی انسان را نشان دهد!
یعنی حکومت که درست نباشد، نه فقط مومنان سراسر کشور نمیتواند مسلمانان درستی باشند که نه حتی در شهر از شهرهای آن کشور و نه حتی در محله ها و نه حتی در خانه و نه حتی فرد می شود در عمل بهترین مومنان اسلام را را دید!!
مثال ساده: وقتی حکومت کنترول درستی بر بازار نداشته باشد، سودجویان میتوانند گوشت سگ یا گوشت حیوان مرده را بعنوان گوشت حلال بفروشند و آدم بخورد حتما مریض میشود، بیمار که شد نمیتواند وظایفش را انجام دهد؛ این فقط یک نمونه ساده است و درباره نقش حکومت در جزیی ترین امور زندگی
پس سوال درست این نیست که چرا در حتی یک محله هم اسلام اجرا نمیشود، ما اول باید در کشورحکومت اسلامی داشته باشیم که نداریم
میدانم سوال بعدی این است که چرا نمیتوانیم کشوری با حکومت اسلامی درست کنیم
اما پیشاپیش این را بگویم که جواب این سوال هر چی باشد باز نمیتوانیم نتیجه بگیریم که چون کشور اسلامی نداریم پس اسلام قابل اجرا نیست.
اما جواب از نظر من:
بیایید کوشش مومنان را در ایران و افغانستان برا ی ایجاد حکومت اسلامی ببینیم شاید که پاسخ را بیابیم!
ملت مومن ایران ۳۳ سال پیش خواست یک حکومت اسلامی داشته باشد و برای همین یک قیام کرد و خون داد و حکومت را داد بدست یک نفر که مدعی بود اسلام را اجرا میکند اما آن شخص نه فقط نتوانست، بلکه بقدری بد اجرا کرد که گروهی از ملت مرتد شدند!
اما خمینی نتوانست حکومت اسلامی بیاورد، چون:
اولا او و ملت نمیدانستند اسلام چیست؟ خیال میکردند که اسلام یعنی رفتن شاه و از این بیشتر آنها بر روی شرک و قبر و پرستی اسم اسلام ناب محمدی را گذاشته بودند
و خمینی دیکتاتوری ولایت فقیه را اسلام حقیقی میدانست!!!!
پس معلوم است که نباید موفق میشدند.
دوما وجود منافقانی در ایران که همیشه با قدرت حاکم همراهند مانع جدی ایجاد حکومت اسلامی است، آنها اگر شاه حاکم باشد شاه را سایه خدا میدانند!! همانها اگر خامنه ای حاکم باشد جلویش میرقصند و او را نایب و نماینده الله میدانند! این فرصت طلبان پدر هر انقلابی را در میاورند!
سوما ، مانع بعدی خود انقلاب سازها هستند که خسته میشوند!! از شاه میگیرند و به خمینی میدهند ولی بعد، میروند یک گوشه ای مینشینند و با غرولند نظاره گر میشوند
و چهل سال بعد که جانشان به لب میرسد از خمینی میگیرند به یک انسان دیگری میدهند و نفر بعدی هم که کج شد باز انقلابی ها ساکت مینشینند! این افراد طبعا به حکومت اسلامی نمیرسند.(مثال افغانستان)
ابتداء اجازه بدهید خاطره ای را تعریف کنم:
وقتی که با انقلاب ایران، شاه سرنگون شد به فراستی که از سن من بعید بود، خیلی زود فهمیدم که فریب خوردیم و بسراب رسیدیم و خود را به کام مرگ بردیم و شاه جدید و بدتری را به جای شاه قدیم نشاندیم
بعد تصمیم گرفتم دیگر هرگز در زندگی دنبال شخصی نروم مگر آنکه صد درصد خواهان اسلام حقیقی باشد
با این نیت هجرت کردم و قبل از هجرت اساسنامه دو حرب جمعیت اسلامی و حزب اسلامی افغانستان را خواندم و حرفهایشان صد درصد اسلامی بود، پس بنزد آنها آمدم آنوقت ها اتحاد هفتگانه بود بمن شک کردند و زندانیم نمودم و این زندانی شدن، توفیق اجباری شد تا شاهد کارهایشان از نزدیک باشم،خلل ها زیاد بود مثلا در زندان لشکری از کارمندان بیکار را دیدم این باعث تعجب من شد که کارمند لازم ندارند پس چرا استخدام میکنند اما بیشتر حیرت کردم وقتی که دیدم هر چندگاهی دو سه کارمند جدید به آن کارمندان بیکار قدیم اضافه میشوند!! بین خود میگفتند این فامیل آقا صاحب است! این فامیل فلان است! دریافتم که با پارتی بازی کارمند میشوند با خود گفتم خمینی وقتی قدرت را گرفت دزدی آخوندها شروع شد اینها هنوز نگرفته سوء استفاده شروع کردند، محال است که مردم به اینها قدرت را بدهند، اما تصمیم گرفتم در جهاد علیه روسها شرکت کنم، بعد از آزادی رفتم افغانستان نوروز سال ۱۳۶۳ در سلطان پور ننگرهار مردم تحت سلطه مجاهدین، جشنی گرفته دور قبری طواف میکردند گفتم این حرام است مجاهدین گفتند اگر زبان باز کنی مردم ترا وهابی گفته میکشند.
آنوقت من فهمیدم این جهاد ما را به حکومت اسلامی نمیرساند ، پس صحنه را ترک کردم و بعدها دیدم عربان کتابها از آیات رحمان و کرامات جهاد افغان نوشتند ،اما در حقیقت ایجاد حکومت اسلامی هدف نبود،هدف شکست دادن روسها بود نه ایجاد حکومت اسلامی! و آخر هم همانطور شد یعنی به هدف تعیین شده رسیدند!
یکی هدفش این است که برود که قله دماوند و عملا هم دارد میرود قله دماوند ولی ادعا میکند که میخواهم به قله اورست برسم وقتی که اورست نرسد که منطقی هم هست که نرسد ( همانطور که مجاهدین افغان نرسیدند) آنوقت ساده لوحان گمان میکنند اسلام قابل عمل نیست.
ما متاسفانه مجاهدانی نداریم که بخواهد حکومت اسلامی بیاورد منتهی سعی آنها این است که روس را شکست دهد یا آمریکا را یا حکومت های خودشان را
پس اینکه به حکومت اسلامی نمیرسیم برای این است که اصلا هدف را اشتباه گرفته ایم !
یک گروه را میشناختم که علیه دولت خودش فعالیت مسلحانه داشت میخواست حکومت اسلامی ایجاد کند، اما رهبرش هم حساب دار بود هم رهبر و هم خزانه دار
و شاگردانش اینطور به رهبر خود تعصب داشتند که اگر از رهبرشان انتقاد میکردی تو گویی مرتکب کفر میشدی!! اما چند سالی نگذشت که همه و حتی همان طرفداران متعصب از دورش پراکنده شدند و او را متهم به دزدی و فساد کردند و پروهشان از هم پاشید
این وضیعت همه مسلمانها است که سرنگونی ظالم را مساوی میدانند با حکومت اسلامی و این درست نیست
این درست است که هستند انسانهای که اسلام را خوب میشناسند و هستند مسلمانانی که ؛بر خلاف ما نشستگان ؛ همواره در حال پیکار علیه کفر و در حال سعی برای ایجاد حکومت اسلامی هستند، اما متاسفانه روش همه آنها غلط است.
میدانم متهم کردن همه به غلط کاری، ادعای خیلی خیلی بزرگی است!
آری ناباوران به دین همچنان میتوانند بگویند نه! عیب از خود اسلام است که قابل اجرا نیست! اما مومن این را بگوید کافر میشود, پس شما ای مومنان ( اگر جواب مرا صحیح نمیدانید ) بگویید که پاسخ درست چیست؟
در مقاله دوم بیشتر در این باره مینویسم