أنْتَ تُبَیِّنُ لأمَّتِی مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ بَعْدِی: تو مسایلی را که امتم بعد از من در آن اختلاف میکنند برای آنها واضح میگردانی."
این حدیث از طرق زیر روایت شده است:
۱ـ أنس بن مالک
۲ ـ ابوذر غفاری
۳ ـ عبدالرحمن بن أبی لیلی از پدرش.
اول : حدیث انس بن مالک که خود شامل چند طریق است:
طریق اول: حسن بصری، که از ابن الأعرابی در "المعجم" به شمارهی: ۲۳۸۹ و ابنحبّان در "المجروحین" ج۱ ص ۳۸۰ و حاکم در "المستدرک" ج۳ ص ۱۲۲ و حافظ ابنعساکر در "تاریخ ابنعساکر" ج۴۲ ص ۳۷۸ (از طریق ابن الأعرابی و نیز از طریق محاملی از عبدالأعلی بن واصل از ضرار بن صرد) از ابونعیم ضرار بن صرد نقل کردهاند که گفت: معتمد بن سلیمان تیمی به ما گفت که من از پدرم شنیدم که او از حسن و او از أنس و او از پیامبر شنیده که به علی فرمود: "[ای علی!] تو برای امّت من، اختلافاتی را که پس از من روی خواهد داد، تبیین میکنی."
ابو عبدالله حاکم فرموده: "این حدیث، طبق شروط شیخین، صحیح است؛ امّا آن را تخریج نکردهاند." حافظ ذهبی در دنبالهی کلام حاکم فرموده که: "امّا به نظر من این حدیث جزو جعلیات ضـرار است و ابن معین او را کذَّاب معرفی نموده." ذهبی در تاریخ اسلام گفته که "این حدیث، جعلی است."
به اعتقاد من در سند این حدیث چند علّت وجود دارد:
علت اول: وجود أبونعیم ضِرار بن صُرَد طحَّان است که علمای زیر در مورد او چنین اظهارنظر کردهاند:
امام بخاری گفته: "او متروک الحدیث است.۱"
ترمذی در سنن گفته: "من بخاری را دیدم که ضرار بن صُرد را تضعیف میکرد.۲"
ابنمعین گفته: "در کوفه دو کذَّاب وجود داشتند. یکی أبونُعَیم نخعی و دیگری أبونعیم ضرار بن صُرَد." و در کتاب "سؤالات ابن جنید" آمده که گفت: "من از یحیی شنیدم که در مورد ضرار بن صرد میگفت: "حدیث او بیارزش است.۳"
ابن أبیحاتم گفته که من از پدرم شنیدم که میگفت: "ضرار بن صرد تیمی، همنشین قرآن و فرایض صدوق است، احادیث او نوشته میشود؛ امّا به آن احتجاج نمیشود. او از معتمر، از پدرش، از حسن، از انس و او از پیامبر در مورد فضیلت برخی اصحاب، حدیثی نقل کرده که هر حدیثشناسی، آن را انکار میکند."
نسائی هم گفته: "او متروکالحدیث است۴" و در جایی دیگر گفته: "او مورد اعتماد نیست.۵"
حسین بن محمّد زیاد قبّانی گفته: "علمای حدیث او را رها کردهاند.۶"
ابنحبّان گفته: "ضرار بن صُرَد فقیهی است که به فرائض آگاهی دارد، البته احادیث مقلوب را از افراد مورد اعتماد نقل میکند به گونهای که هر کس در علم حدیث آگاهی داشته باشد، اگر آن را ببیند، شهادت میدهد که او مجروح و ضعیفالحدیث است." یحیی بنمعین او را تکذیبکرده است. او همانکسی است که از معتمر از پدرش از حسن از أنس از پیامبر روایت کرده که به علی فرمود : "أنْتَ تُبَیِّنُ لأمَّتِی مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ بَعْدِی.۷"
ابن عدی گفته که: "ضرار بن صُرد جزو افراد معروف اهل کوفه است و احادیث بسیاری روایت نموده و جزو کسانی است که به تشیّع منسوبند.۸"
ساجی گفته است: "نزد او احادیث منکر وجود دارد.۹"
ابو أحمد حاکم گفته: "نزد آنان فردی قوی نیست.۱۰"
ابنقانع گفته: "او ضعیف و به تشیّع مشغول است.۱۱"
ابو محمد ابن الأخضر در کتاب "مشیخه البغوی" گفته: "او فردی قوی [در حدیث] نیست.۱۲"
حافظ ابنحجر در کتاب "التقریب" با تساهل گفته: "او فردی صادق است؛ اما دارای برخی اوهام و خطاست و به تشیّع متهم است. او به فرائض هم آشناست.۱۳"
آنچه که پس از تأمّل در این نظرات به دست میآید، این است که "ضرار بن صُرَد" طبق نظر ابوحاتم رازی، مردی راستگو بوده، امّا دارای گمانها و خطاهایی نیز بوده که در اثر آن، احادیث منکر هم روایت کرده و در نتیجه، ائمهی حدیث او را رها کردهاند و ابنمعین هم او را تکذیب نموده و امام بخاری و چند نفر دیگر وی را متروک الحدیثدانستهاند. این حدیث هم [که در ابتدای بحث ذکر شد] جزو مواردی است که اهل علم و متخصصین حدیث، آن را جزو منکرات شمردهاند و ابوحاتم رازی و ابنحبّان جزو این دستهاند.
علّت دوم: سلیمان تیمی که جزو راویان آن است و پدر معتمر است، تصریح نکرده که آن را از حسن شنیده و حافظ ابنحجر گفته: "در تاریخ بخاری در مورد یحیی بن سعید آمده است که هرگاه از حسن و ابنسیرین روایت نماید، اگر با لفظ "سَمِعْتُ" یا "حَـدَّثَـنا" باشد، روایت درستی است۱۴٫
حافظ ذهبی گفته: "در مورد سلیمان تیمی گفته شده او روایاتی که از حسن و دیگران نمیشنید را تدلیس میکرد.۱۵"
علّت سوم: تدلیس حسنبصری است. حافظ ذهبی گفته: "حسن بسیار تدلیس میکرد، و هرگاه در حدیثیبگوید: "عن فلان" نشانهی ضعفآن است، مخصوصاً اگر روایت از کسانی باشد که او از آنها نشنیده است، مانند أبوهریره و دیگران. و علماء هرچه را که او از أبوهریره روایت نموده، جزو احادیث منقطع شمردهاند.۱۶"
حافظ ذهبی، همچنین گفته: " … تدلیس حسن بصری به این گونه است که او از هر کسی حدیث میگیرد، سپس راویان آنان را اسقاط میکند. مانند علی بن زید که شاگرد اوست.۱۷"
طریق دوم: روایت بشیر غفاری از انس بن مالک است که حافظ ابن عساکر در "تاریخ دمشق" ج ۴۲ ص ۳۸۶ روایتکرده که ابوالقاسم هبه الله بن عبدالله روایت کرده که ابوبکر خطیب از ابوالقاسم عبیدالله بن محمد بن عُبید الله نجّار و او از محمد بن مظفر و او از اسحاق بن محمد بن مروان از پدرش و او از حسن بن محبوب از ابوحمزه ثمالی از ابواسحاق از بشیرغفاری از انس بن مالک روایت کردهکه پیامبر به علی فرمود: "تو به هنگام وفات من، مرا غسل میدهی و در قبر مرا میپوشانی و برای امت من پس از مرگم، تبیین میکنی."
به نظر بنده، سند این روایت بسیار ضعیف است و در آن چند علّت وجود دارد:
علّت اول: وجود اسحاق بن محمد بن مروان قطان غزّال کوفی است که دارقطنی در مورد او گفته: "جعفر و اسحاق پسران محمد بن مروان قطان کوفی جزو افرادی نیستند که به حدیث آنان احتجاج شود.۱۸"
ابوحسین محمد حجاجی هم گفته: "علماء در مورد او انتقاداتی مطرح کردهاند.۱۹"
خطیببغدادی هم در مورد او گفته: "ابوطاهر محمد بن محمد بن حسین مُعدِّل از کوفه برایم نامه نوشت که ابوحسن محمد بن احمد بن حماد بن سفیان حافظ برای آنان روایت کرده که: ابوالعباس اسحاق بن محمد بن مروان غزال در روز پنجشنبه یعنی چهار روز گذشته از ربیع الأول سال ۳۱۸ هجری وفات کرد، او مقام خود را با نرمخویی بالا برد [و ترویج داد] و چند سالی به کوفه رفت و آمد میکرد، او خواندن و نوشتن را به خوبی نمیدانست. ابن سعید یعنی ابوالعباس بن عقده، از جانب خویش، برایش سماع تخریج میکرد و در کتاب پدرش دستکاری مینمود و از جانب او املاء میکرد. گفتم: ای ابن سعید! دوست دارم برخی از سماعهای او را ببینم. او هم با سختی چند روایت را [پیدا کرد] و به من نشان داد.۲۰"
علّت دوم: وجود محمد بن مروان غزّال در روایت است. دارقطنی در مورد او گفته: "او جزو شیوخ شیعه است و مانند کسی که در شب هیزم جمع میکند به جمعآوری حدیث پرداخته به گونهای که شاید از یک فرد مورد اعتماد هم روایت نکرده باشد، به این خاطر او متروک است.۲۱"
علّت سوم: وجود حسن بن محبوب ابوعلی برده آزاد شدهی بجیله.
حافظ ابنحجر گفته: "او شخصی است که از جعفر صادق، حسن بن صالح بن حیّ، جعفر بن سالم، حَنان بن سدیر، صالح بن زراره و عَبَّاد بن صهیب روایتکرده است و احمد بن محمد بن عیسی و معاویه بن حکیم و یونس بن علی عطار و محمد بن سیرین و ابن ابیخطاب و دیگران از او نقل حدیث کردهاند، و طوسی او را جزو شیعیان ذکر کرده است.۲۲"
علّت چهارم: وجود ابوحمزه ثمالی یا همان ثابت بن أبیصفیه ثُـمالی است.
حافظ ابنحجر گفته: "او شخصی رافضی و ضعیف است.۲۳"
علّت پنجم: ابو اسحاق سبیعی است که مدلّس است و احادیث را مختلط میکند.
علّت ششم: بشیر غفاری است که من او را نمیشناسم، امّا جزو شیوخ ابواسحاق است. ابواسحاق گفته است: "جوزجانی کسی است که از گروهی ناشناس نقل میکند که اهلعلم هیچ روایتی از آنها ندیدهاند و نمیشناسند مگر از طریق ابواسحاق.۲۴"
طریق سوّم: روایت قاسم بن جندب از انس است که ابونعیم در "حلیه الأولیاء" جلد۱ صفحه ۶۳ و خوارزمی در "المناقب" شماره: ۷۵ و ابن عساکر در "تاریخ ابن عساکر" جلد ۴۲ صفحه ۳۸۶ و ابنجوزی در "الموضوعات" ج۲ ص ۱۵۱ این روایت را تخریج کردهاند.
از ابراهیم بن محمد بن میمون و او از علی بن عابس و او از حارث بن حصیره از قاسم بن جندب از انس روایت کرده که پیامبر فرمود : "ای انس! برایم آب بریز تا وضو بگیرم." سپس بپا خواست و دو رکعت نماز خواند. سپس فرمود: "ای انس! اولین کسی که از این در نزد تو آید، امیر مؤمنان، آقای مسلمانان، رهبر پیشانیسفیدان و نور به دستان و آخرین فرد جانشینان است." انس گفته که من دعا کردم که: "ای خدا چنین شخصی را از میان انصار برگزین، امّا این دعا را پنهان انجام دادم که ناگهان علی وارد شد." پیامبر فرمود: "ای انس او چه کسی است؟" گفتم: "علی است." پیامبر به پا خواست و به او مژده داد و او را در آغوش گرفت و عرق چهرهی خود را با چهرهی علی پاک کرد و عرق چهرهی خویش را با چهرهی علی پاک نمود. علی گفت: "ای رسولخدا! از شما کاری دیدم که تا کنون با من نکردهای." پیامبر فرمود: "چرا چنین نکنم، در حالی که تو از طرف من به ادای حقوقم میپردازی و ندای من را به مردم میرسانی و اختلافات امّتم را پس از من تبیین میکنی."
ابونُعیم گفته که: "مشابه این روایت را جابر جعفی از ابوطفیل از انس هم روایت نموده است."
بنده عقیده دارم که سند این روایت هم بسیار ضعیف است و دارای سه علّت است:
علّت اول: قاسم بن جندب که مجهول است.
علّت دوم: علی بن عابس که همان اسدی کوفی است که ابنحجر در مورد او گفته: "او ضعیف است.۲۵"
علّت سوم: ابراهیم بن محمّد بن میمون است که ابن ابیحاتم وی را ستوده۲۶ و حافظ ذهبی گفته که: "ابراهیم بن محمد بن میمون جزو شیعیان ثابت و متعصب است و از علی بنعابس خبری عجیب روایت کرده و ابوشیبه بن ابوبکر و دیگران هم از او روایت کردهاند.۲۷"
حافظ ابنحجر این روایت را ذکر کرده و گفته که: "من از خط شیخِ خود، یعنی ابوالفضل حافظ نقل کردهام که این مرد مورد وثوق نیست.۲۸"
و قول ابونعیم که گفته: "مانند این حدیث را جابر جعفی از ابوطفیل از انس روایت کرده است." من برای این گفته دلیلی نیافتهام، البته در سند آن جابرجعفی وجود دارد که سخن در جرح او فراوان است و حافظ ابنحجر گفته: "او یک رافضی ضعیف است۲۹٫"
دوم: یکی دیگر از طرق روایت این حدیث، حدیث ابوذرغفاری است که شامل اسناد زیر است:
دیلمی در "المسند الفردوس۳۰" گفته که پدرم برای ما روایت کرد که میدانی برای ابومحمد حلاج برای ابوالفضل محمد بن عبدالله برای احمد بن عبید ثقفی برای محمد بن علی بن خلف عطّار برای موسی بن جعفر بن ابراهیم بن محمد برای عبدالمهیمن بن عباس روایت کرده که او از پدرش از جدّش سهل بن سعد از ابوذر نقل کرده که پیامبر فرمود: "علی دروازهی علم من است و برای امّت من پس از من به تبیین رسالت من میپردازد.
به نظر من سند این حدیث بسیار ضعیف است و دارای چندین علّت است:
علّت اول: عبدالمهیمن بن عباس است.
امام بخاری در مورد او گفته: "به خاطر لفظ "عن أبیه" او منکر الحدیث است.۳۱"
ابوحاتم رازی گفته: "او منکر الحدیث است.۳۲"
نسائی گفته: "او متروک الحدیث است.۳۳"
ابن حبان گفته: "او به خاطر نقل مطالب منکر و به خاطر کثرت و هم خود که شاهدی برای آن منکرات نمیآورد، منفرد به نقل از پدرانش است و چون این اتفاق در روایات او بسیار روی داده، احتجاح به او باطل است.۳۴"
ابو نعیم هم گفته: "عبدالمهیمن بن عباس بن سهل از پدرانش مطالبی نقل میکند که منکر و بیارزش است.۳۵"
علّت دوم: وجود موسی بن جعفر بن ابراهیم بن محمد جعفری است.
عقیلی در مورد او گفته: "احادیث او جای تأملاند.۳۶"
حافظ ابنحجر گفته: "او بهخاطر روایت خبری بسیار منکر از امام مالک، منفرد است.۳۷"
علّت سوم: وجود محمد بن علی بن خلف عطار است.
ابنعدی گفته: "اگر او در فضائل حدیثی نقل کند، مورد اتهام است و پیشینیان امّت، او را متهم نمودهاند که در مورد فضائل اهل بیت و عیوب دیگران به جعل پرداخته است."7
ابن عدی همچنین در بیان زندگینامهی حسین اشقر، حدیث منکری را از طریق او روایت کرده، سپس گفته: "این روایت را شیخ محمد بن علی بن خلف هم روایت کرده است که محمد بن علی هم از این گونه عجایب بسیار دارد و منکر الحدیث است و نقصی که دامنگیر این حدیث شده است از جانب محمد بن علی بن خلف است.۳۸"
به نظر من هرچند که حسین اشقر مورد تأمل و نقد است، امّا ابن عدی، محمد بن علی را منکر الحدیث و دارای مطالب عجیب میداند، به همین خاطر در آخر زندگینامهی اشقر میگوید: "حسین اشقر احادیث دیگری هم دارد، البته احادیث منکری که از او روایت شده، جنبهی انکاری آن فقط به او بر نمیگردد، بلکه ممکن است از جانب کسی باشد که از او روایت میکند؛ زیرا گروهی از ضعفای کوفی روایات خود را به حسین اشقر انتقال دادهاند، آن هم به این دلیل که در برخی روایات حسین ضعف راه دارد."
محمد بن منصور گفته: "محمد بن علی بن خلف مورد اعتماد، امین و دارای عقلی نیکوست.۳۹"
البته واضح است که جرح تفسیر کنندهی اوصاف، بر تعدیل مقدم است، و الله أعلم.
در سند این حدیث ابومحمد حلاج و ابوالفضل محمد بن عبدالله و احمد بن عبید ثقفی وجود دارد که بنده نتوانستم شرح حالی از آنها به دست بیاورم.
سوم: طریق عبدالرحمن بن أبی لیلی از پدرش
موفق بن احمد خوارزمی در "المناقب" شماره: ۳۱ روایتکرده که مهذب الأئمه ابومظفر عبدالملک بن علی بن محمد همدانی ـ به روش اجازه ـ از محمد بن حسین بن علی بزاز از ابومنصور محمد بن علی بن عبدالعزیز از هلال بن محمد بن جعفر از ابوبکر محمد بن عمرو حافظ از ابوالحسن علی بن موسی خزاز ـ از کتابخود ـ از حسن بن علی هاشمی، از اسماعیل بن ابان از ابومریم از ثویبر بن أبیفاخته از عبدالرحمن بن أبیلیلی روایت کرده که گفت: پدرم نقل نموده که: پیامبر در روز خیبر، پرچم را به علی بن أبیطالب داد و خداوند فتح و پیروزی را بر دستان او قرار داد و در روز غدیر خم وی را در کنار خود ایستاده کرد و به مردم اعلام نمود که: "علی مولای هر مرد و زن مؤمنی است" و به او گفت: "تو از منی و من از تو ام"، و به او گفت: "به خاطر تأویل قرآن میجنگی، همانگونه که برای نزول آن جنگیدی"، و به او گفت: "تو به نسبت من مانند نسبت هارون به موسی هستی"، و به او گفت: "من دوست کسی هستم که با او دوست هستی و دشمن کسی هستم که تو با او میجنگی"، و به او گفت: "تو عروه الوثقی هستی"، و به او گفت: "تو برای مردم پس از من امور متشابه را بیان میکنی" …
به نظر من این سند بسیار ضعیف است و در آن ابومریم که همان عبدالغفار بن قاسم است وجود دارد که متروک الحدیث میباشد و نیز ثویبر بن أبی فاخته ـ ابوجهم ـ وجود دارد که ابنحجر در مورد او گفته: "او ضعیف است و متّهم به تشیّع۴۰" و افراد دیگری هم در سند آن هستند که من آنها را نمیشناسم.
و الله أعلم، وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلّم
____________________________
پی نوشت :
۱ – الضُّعفاء الکبیر، عقیلی، ج۲ ص ۲۲۲٫
۲ سنن ترمذی، ج۳ ص ۱۹۱
۳ – شماره: ۲۱۴
۴ – الضُّعَفاء والمتروکین، شماره: ۳۱۰
۵ – نهذیب الکمال، ج ۱۳ ص ۳۰۵
۶ – همان منبع
۷ – المجروحین، ج۱ ص ۳۸۰
۸ – الکامل، ج ۳ ص ۱۰۱
۹ – تهذیب الکمال
۱۰ – تهذیب الکمال: (۱۳ / ۳۰۵).
۱۱ – تهذیب الکمال
۱۲ – إکمال تهذیب الکمال، مغلطای، ج۷، ص ۳۲
۱۳ – شماره حدیث: 2999
۱۴ – تهذیب التهذیب، ج۴ ص ۱۷۷، و تاریخ الکبیر بخاری، ج۴ ص ۲۱، و الأوسط ج۳ ص ۴۵۲ و مسند ابنجعد شماره: ۱۳۱۵
۱۵ – المیزان، ج۲ ص ۲۱۲
۱۶ – همان منبع، ص ۵۲۷
۱۷ – سیر أعلام النبلاء، ج۴ ص ۴۷۳
۱۸ – سؤالات حاکم از دارقطنی، شماره: ۷۰، تاریخ بغداد، ج۷ ص ۴۳۱، و الاکمال، ابن ماکولا، ج۶ ص ۳۹۳
۱۹ – تاریخ بغداد، ج۷ ص ۴۳۲
۲۰ – همان منبع
۲۱ – سؤالات برقانی، شماره: ۴۵۸٫
۲۲ – لسان المیزان، ج۲ ص ۲۴۸ .
۲۳ – التقریب: (رقم: ۸۲۶).
۲۴ – الشجره فی احوال الرجال، شماره ۱۰۷٫
۲۵ – التقریب، شماره: ۴۷۹۱
۲۶ – الجرح و التعدیل، ج۲ ص ۱۲۸٫
۲۷ – میزان الاعتدال، ج۱ ص ۶۳
۲۸ – لسان المیزان، ج۱ ص ۱۰۷
۲۹ – تقریب التهذیب، شماره: ۸۸۶٫
۳۰ – به نقل از کتاب: ( فتح الملک العلی بصحه حدیث باب مدینه العلم علی) ( ص: ۲۱ ).
۳۱ – التاریخ الکبیر: (۶ / ۱۳۷)، والضعفاء: (شماره: ۲۴۳).
۳۲ – الجرح و التعدیل، ج۶ ص ۶۸
۳۳ – الضعفاء والمتروکین: (رقم: ۳۸۶).
۳۴ ـ الضعفاء، شماره: ۱۳۸
۳۵ ـ الضعفاء، حمدی سلفی، ج۴ ص ۱۳۰۸
۳۶ ـ اللسان، ج۶ ص ۱۱۵
۷ـ اللسان، ج۵ ص ۱۴۸
۳۸ – اللسان، ج۵ ص ۱۴۸
۳۹ – اللسان، ج۳ ص ۵۷
۴۰ – التقریب، شماره: ۸۷۰