در یکى از شبکه هاى شبهه افکن شیعه ادعا شده است که شیخ الاسلام ابن تیمیه علیه السلام به شیعیان تهمت زده و دروغ گفته است! و چنین نقل کردند که شیخ الاسلام فرموده است: « شیعیان کنار سرداب سامرا ایستاده و امام غائبشان را صدا میزنند و برای او مرکب و سلاح آماده می کنند» شیعیان این سخن شیخ الاسلام را دروغ خوانده و وی را دروغگو معرفی کرده اند در این نوشته در پی رد ادعای شیعه و رد اتهام آنان نسبت به شیخ الاسلام ابن تیمیه با ارائۀ اسناد معتبر هستیم.
طبق اقوال و اخبار وارده در کتب مورخین و جغرافیدانان شیعه و سنی، واضح می شود که شیعیان سبزوار و کاشان و حِلّه و بغداد و سامرا در قرن ششم و هفتم و هشتم هجری گرفتار این خرافه بوده اند و هر کدام در شهر خود اسب و سلاح برای امام زمان مهیا می کردند و بنابر قرائنی این رسم در دوران صفویه نیز رائج بوده است! بعضاً در مورد محل غیبت امامشان نیز اختلاف دارند و گویا چندین موضع و سرداب به عنوان موضع و یا سرداب غیبت معرفی شده است؛ همچنین، مسیحیان نیز رسمی مشابه با رسم شیعیان داشته اند که توضیح تمام این موارد خواهد آمد.
۱٫کاشان:
قدیمیترین سندی که دربارۀ این ماجرا سخن گفته است، از “ابو العباس احمد بن علی بن بابه القاشی” از علمای کاشان است که تاریخ تولد و وفاتش به دست نیامد ولی بنابر قرائنی او در اوائل قرن ۶ یا قبل از آن از دنیا رفته است[۱] ؛ یاقوت حموی متوفای سال ۶۲۶ هجری قمری سخن وی را در مورد اهل کاشان چنین نقل می کند:
«وأهلها کلهم شیعه إمامیّه، قرأت فی کتاب ألفه أبو العباس أحمد بن علی بن بابه القاشی، وکان رجلا أدیبا قدم مرو وأقام بها إلى أن مات بعد الخمسمائه، ذکر فی کتاب ألّفه فی فرق الشیعه إلى أن انتهى إلى ذکر المنتظر فقال: ومن عجائب ما یذکر مما شاهدته فی بلادنا قوم من العلویه من أصحاب التنایات یعتقدون هذا المذهب فینتظرون صباح کلّ یوم طلوع القائم علیهم ولا یرضون بالانتظار حتى إن جلّهم یرکبون متوشّحین بالسیوف شاکّین فی السلاح فیبرزون من قراهم مستقبلین لإمامهم ویرجعون متأسفین لما یفوتهم، قال: هذا وأشباهه منامات من فسد دماغه واحترقت أخلاطهلا یکاد یسکن إلیه عاقل ولا یطمئنّ إلیه حازم»(معجم البلدان،ج۴، ص:۲۹۶ – ۲۹۷ ؛ یاقوت حموی (م۶۲۶)دار صادر _ بیروت،ط۲)
زکریا بن محمد بن محمود قزوینی متوفای ۶۸۲ هجری قمری، که از جغرافیدانان بزرگ قرن ۷ بوده، مطلب فوق را از کتاب “ابو العباس” نقل نموده و می نویسد:
«اهلش (یعنی اهل کاشان) شیعه امامیه اند و بسیار غلو در آن باب دارند. و احمد بن على بن بابه کاشانى کتابى نوشته و ذکر فرق شیعه را نموده و چون به ذکر امامیه رسیده و ذکر منتظر محمد بن مهدى– صلوات اللّه و سلامه علیه– را نموده، گفته: «عجب آن است که در ولایت کاشان، جمعى مى باشند از امامیه و من، ایشان را دیده ام، در هر صبح، انتظار ظهور امام خود را مى کشند و یراق پوشیده به اسب سوار شده از شهر، بیرون مى روند به انتظار آنکه صاحب و امام ایشان، ظاهر شود و چون آفتاب بلند مى شود، باز به شهر، عود مى کنند و به یکدیگر مى گویند که امروز هم نشد و همیشه در این انتظار مى باشند». (آثار البلاد و اخبار العباد(فارسی)، ص: ۵۰۲ – ۵۰۳؛ زکریا بن محمد بن محمود القزوینى (۶۸۲ق) ؛ امیر کبیر _تهران،ط۱)
و یعقوب آژند از معاصرین شیعه در همین باره تائیداً می نویسد: «اهالی کاشان به شیعی گری شهرت داشتند و همه امامی بودند. شهری بود نامور و کهن ساز….و در کاشان بود که اهالی بنا به اعتقاد، هر صبحگاه اسبی یراق کرده و از برای امام مهدی میکشیدند که در صورت ظهور بیمرکب نماند.»(نشریۀ تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، پاییز ۱۳۷۹، شماره۳، ص:۱۳۵ ؛ «مذهب امامیه در قرن چهارم هجری» یعقوب آژند)
۲٫ بغداد:
دومین گزارشی که در این باره نقل شده مربوط به بغداد و از “صاحب آثار البلاد” متوفای ۶۸۲ هـ . ق است که وی واقعه ای که در حوالی سال ۴۹۴ هـ . ق اتفاق افتاده را نقل نموده و می نویسد:
« اهل مذهب شیعه، اسبى سمند با زین و یراق طلا، همیشه در در سردابى که مهدى صاحب الزمان [عج] غایب شده نگه مى داشته اند براى انتظار ظهور آن حضرت، و این سرداب در نزدیک مسجد جامع است.
روزى، سلطان سنجر از مسجد بیرون آمده نظرش بر این اسب افتاد، پرسید: این اسب را در آنجا چرا نگاه داشته اند؟ گفتند: براى آنکه شیعه را اعتقاد آن است که مهدى موعود– که بهترین خلایق است- از این سرداب، ظاهر شود و بر این اسب، سوار گردد و عالم را مسخر نماید. سلطان سنجر گفته بود که بهتر از من، کسى از اینجا بیرون نخواهد آمد، و بر آن اسب، سوار شد.صاحب آثار البلاد نوشته که این عمل به زعم شیعه، بر سلطان سنجر مبارک نیامد و به دست غزان، گرفتار گردیده، دولتش زایل شد.» (آثار البلاد و اخبار العباد، ص: ۴۵۵؛ زکریا بن محمد بن محمود القزوینى (۶۸۲ق) ؛ امیر کبیر _تهران،ط۱)
متذکر می شوم که سلطان سنجر در حوالی سال ۴۹۴ به سوی عراق و بغداد، لشکر کشیده است.[۲]
۳٫سامرا:
شیخ الاسلام ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق) می فرمایند:
«وَمِنْ حَمَاقَتِهِمْ أَیْضًا أَنَّهُمْ یَجْعَلُونَ لِلْمُنْتَظِرِ عِدَّهَ مَشَاهِدَ یَنْتَظِرُونَهُ فِیهَا کَالسَّرَادِبِ الَّذِی بِسَامَرَّا الَّذِی یَزْعُمُونَ أَنَّهُ غَابَ فِیهِ، وَمَشَاهِدُ أُخَرُ، وَقَدْ یُقِیمُونَ هُنَاکَ دَابَّهً – إِمَّا بَغْلَهً، وَإِمَّا فَرَسًا، [وَإِمَّا غَیْرَ ذَلِکَ] – لِیَرْکَبَهَا إِذَا خَرَجَ، وَیُقِیمُونَ هُنَاکَ إِمَّا فِی طَرَفَیِ النَّهَارِ، وَإِمَّا فِی أَوْقَاتٍ أُخَرَ مَنْ یُنَادِی عَلَیْهِ بِالْخُرُوجِ یَا مَوْلَانَا اخْرُجْ [یَا مَوْلَانَا اخْرُجْ]، وَیُشْهِرُونَ السِّلَاحَ، وَلَا أَحَدَ هُنَاکَ یُقَاتِلُهُمْ»
(منهاج السنه النبویه ؛ ج۱،ص: ۴۴ – ۴۵، ابن تیمیه ؛ جامعه محمد بن سعود الإسلامیه،ط۱)
یعنی:« از حماقتهای شیعیان این است که برای مهدی منتظر، مشاهد متعددی مانند سردابی در سامرا تعیین نموده و در آنجا منتظر او هستند و معتقدند که مهدی در آنجا غائب شده است. شیعیان به سرداب می روند و با خود یک حیوان یا اسب و قاطری می برند و نگه می دارند تا وقتی مهدی از سرداب خروج کرد، سوار این حیوان شود. شیعیان به سرداب میروند و در اول و آخر روز شعار میدهند: «خارج شو ای مولا، خارج شو ای مولا!». شیعیان با خودشان شمشیر میبرند و بیرون میکشند، بدون این که کسی در آنجا باشد تا با او بجنگند.»
۴٫حلّه:
ابن بطوطه ( م ۷۷۹ ق) می نویسد:
«الحله وهی مدینه کبیره … وأهل هذه المدینه کلها أمامیه اثنا عشریه ….وبمقربه من السوق الأعظم بهذه المدینه مسجد على بابه ستر حریر مسدول وهم یسمونه مشهد صاحب الزمان و من عاداتهم أن یخرج فی کل لیله مائه رجل من أهل المدینه علیهم السلاح وبأیدیهم سیوف مشهوره فیأتون أمیر المدینه بعد صلاه العصر یأخذون منه فرساً مسرجاً ملجماً أو بغله کذلک ویضربون الطبول والأنفار والبوقات أمام تلک الدابه ویتقدمها خمسون منهم ویتبعها مثلهم ویمشی آخرون عن یمینها وشمالها ویأتون مشهد صاحب الزمان فیقفون بالباب ویقولون باسم الله یا صاحب الزمان باسم الله أخرج قد ظهر الفساد وکثر الظلم وهذا أوان خروجک فیفرق الله بین الحق والباطل ولا یزالون کذلک وهم یضربون الأبواق والأطبال والأنفار إلى صلاه المغرب وهم یقولون أن محمد بن الحسن العسکری دخل المسجد وغاب فیه وأنه سیخرج وهو الإمام المنتظر عندهم »(رحله ابن بطوطه ج۱، ص : ۱۶۸، دار الشرق العربی)
یعنی:« حله … همه اهالى این شهر دوازده امامى هستند ….در نزدیکى بازار بزرگ شهر مسجدى قراردارد که بر در آن پرده حریرى آویزان است و آنجا را مشهد صاحب الزمان مىخوانند. شبها پس از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشیرهاى آخته پیش امیر شهر مىروند و از او اسبى یا استرى زین کرده مىگیرند و بسوى مشهد صاحب الزمان، روانه مىشوند. پیشاپیش این چارپا طبل و شیپور و بوق زده مىشود و از آن صد تن نیمى در جلو حیوان و نیمى دیگر در دنبال آن راه مىافتند و سایر مردم در طرفین این دسته حرکت مىکنند و چون به مشهد صاحب الزمان مىرسند در برابر در ایستاده آواز مىدهند که «بسم الله، اى صاحب الزمان، بسم الله بیرون آى که تباهى روى زمین را فرا گرفته و ستم فراوان گشته، وقت آن است که برآئى تا خدا به وسیله تو حق را از باطل جدا گرداند.»، و به همین ترتیب به نواختن بوق و شیپور و طبل ادامه مىدهند تا نماز مغرب فرا رسد. مردم حله معتقدند که محمد پسر امام حسن عسکرى وارد این مسجد شده و در آن جا غیبت کرده و بزودى از همانجا ظهور خواهد کرد، و او را «امام منتظر» مینامند»
(رحله ابن بطوطه (ترجمه فارسی)، ج۱، صص: ۲۷۱ – ۲۷۲، مترجم :دکتر محمد علی موحد؛ نشر آگه _تهران،ط۶)
۵٫سبزوار – ایران – سربداران:
گزارشات متعددی موجود است از اعمال مشابهی که از شیعیان سبزوار سر زده که در راس آنان، حاکمِ حکومت سربِداران یعنی خواجه علی مؤید (م ۷۸۸ ق)قرار دارد؛ حافظ ابرو (م ۸۳۴ ق) در همین باره می نویسد: «چنانچه در قصّه سربداران شرح داده آمده است، مملکت خراسان از بسطام تا فرهاد جرد در تحت تصرّف آورد و خطبه و سکّه آن مواضع به نام خود کرد و اظهار مذهب تشیّع و دعوى محبّت خانواده رسول– علیه التحیّه و السّلم – کردى و در آن باب غلوّ نمودى و [مردم] مدّتى مدید اسبى آراسته هر روز مىکشیدند که امام ظهور خواهد کرد و مهدى– علیه سلام اللّه – بیرون مى آید و این اسب از براى او زین کردهایم، و مردم سبزوار اکثر شیعه مذهب باشند..»(زبده التواریخ، ج۱، ص: ۴۵۱ ؛حافظ ابرو، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى_تهران،ط۱)
معین الدین اسفزاری(م۸۸۹) نیز به نقل از حافظ ابرو چنین چیزی را نقل می نماید : «حافظ ابرو مینویسد: «سربداران از شیعیان متعصب بودهاند و اغلب بتظاهرات مذهبى قیام میکردند، در زمان خواجه على مؤید آخرین فرمانرواى این طایفه در شهر سبزوار اسبى را می آراسته و با کوکبه عظیم و حشمت و شکوه وافر آنرا در کوچه و بازارهاى شهر میگردانیدند و میگفتند این اسب براى سوارى حضرت امام زمان علیه السلام است،که عنقریب ظهور خواهد کرد.» (روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ج۲، ص: ۳۸۰ و ج۲ ص: ۲۹؛معین الدین محمد زمچى اسفزارى، انتشارات دانشگاه تهران)
میر خواند، صاحب روضه الصفا (م ۹۰۳ ق) نیز به این واقعه اشاره دارد و می نویسد: «هر بامداد و شب به انتظار صاحب الزمان ع اسب کشیدندی» («روضه الصفا،، ص ۱۰۰۷،میر خواند؛چاپ زریاب خویى»و نگا:«نهضت سربداران ص ۱۱ – ۱۲، پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاورز»)
قاضی آصف خان قزوینی (م۹۹۶ق) می نویسد: «و خواجه على، شیعى مذهب بود. چون شراب و بنگ نمىخورد اما کسى را منع نمىکرد و اکثر مردم او به شرب شراب مشغول بودند، و به جهت صاحب آن زمان هر نماز شام اسب کشیدى و پیوسته در زیر قبا جوشن مىپوشید.» (تاریخ الفی، ج۷، ص: ۴۶۳۴، آصف خان قزوینى ؛ انتشارات علمى و فرهنگى_تهران،ط۱)
۶٫اصفهان – صفویه
در این باره سندی قطعی بدست نیامد ولی یکی از محققین غربی با استفاده از قرائنی، وجود چنین رسمی را در این دوره محتمل دانسته است.
ژان کالمار می گوید: «صفویان هم مثل بعضی از متقدمینشان(از جمله سربداران خراسان) اسبهایی را آماده نگه می داشتند،که به اعتقاد من در ارتباط با انتظار حضرت مهدی بود.نمونه ای از آن در پذیرایی باشکوه شاه عباس دوم در عالی قاپو از تمام سفیران و فرستادگان خارجی بود(که نمایش فیلها،حیوانات وحشی گوناگون و هماوردان را هم دربر می گرفت)؛در این مراسم«شاردن» توانسته بود دوازده اسب عالی متعلق به اصطبل شاهی را ببیند.یراق،لگام،زین و رکاب همۀ آنها طلا و جواهر کاری بود. قمقمه های آب و گرزهای گرانی را که به پهلوی آنها آویخته بود از طلا و نقره ساخته بودند.این دوازده اسب را در دو ردیف شش تایی در دو طرف دروازۀ قصر،یعنی عالی قاپو،واداشته بودند.سانسون (Sanson) که او را مرتبا دعوت می کرده اند،در ضیافت پر ریخت و پاشی به مناسبت غدیرخم شرکت کرده(سپتامبر ۱۶۹۱)و توصیف مشابهی از اسبهایی که در آن موقعیت به نمایش گذاشته بودند،دارد.هرچند به نقش نمادین این اسبها اشاره ای نشده،ارتباط آنها با مهدیگری بسیار محتمل است.ویژگی مقدس این اسبها موید این مطلب بود که اصطبلهای شاهی و عالی قاپو “Cette Porte Imperiale” برای آنها که،گناهکار یا بی گناه،به آنجا پناه می آوردند،مأمن مقدسی بود. »
(مجله تئاتر، پاییز و زمستان ۱۳۷۹ – شماره ۲۴ و ۲۵، ص : ۷۹ «آیین ها و اقتدار تشیع تحکیم تشیع صفوی:مذهب پرطرفدار و مردمی»؛ ژان کالمار Jean Calmar ؛ مترجم:ید الله آقاعباسی)
همچنین امیر شکیب ارسلان در همین باره می نویسد:«وکان عند ملوک الصفویه فی العجم عاده، وهی اسراج رأسین من الخیل معدین دائماً فی القصر لاستقبال المهدی و عیسی المنتظر مجیئها کل ساعه»(حاضرالعالم الاسلامی ج:۲ ص: ۱۹۵، لوثروب ستودارد ؛ مترجم : عجاج نویهض با تعلیقات شکیب ارسلان،دار الفکر)
یعنی: «و در حکومت صفویه ی ایران عادت چنان بوده که دو راس اسب اصیل را زین کرده در قصر به منظور استقبال از مهدی و عیسی آماده می کردند و هر لحظه امید وار آمدن آنها بودند.»
توجیهات:علمای شیعه برای اینکه دامن خود را از این خرافات بزدایند گاهاً جوابهای ضعیفی داده اند، مثلا قزوینی در شبکۀ ولایت عیناً می گوید: «در کدام یک از کتابهای شیعه آمده است که امام زمان (علیه السلام)، صاحب سرداب است؟»
جواب:سراج الدین محمد ابن عبد الله ابن السید محمد حزام السلیم ابن السید عبد الکریم الرفاعی الواسطی المخزومى (م۸۸۵) که از علمای شیعه است (الذریعه الی تصانیف الشیعه ج۱۵،ص:۱۰) می نویسد:
«وأما الإمام علی الهادی بن الإمام محمد الجواد ولقبه النقی والعالم والفقیه والأمیر والدلیل والعسکری والنجیب، ولد فی المدینه سنه اثنتی عشره ومائتین من الهجره، وتوفی شهیدا بالسم فی خلافه المعتز العباسی یوم الاثنین خلون من رجب سنه أربع وخمسین ومائتین، وکان له خمسه أولاد : الإمام الحسن العسکری والحسین ومحمد وجعفر و عایشه،فأما الحسن العسکری فأعقب صاحب السرداب الحجه المنتظر، ولی الله الإمام محمد المهدی، وأما محمد فلم یذکر له ذیل…»(صحاح الاخبار فی نسب الساده الفاطمیه الاخیار، ذیل تذکرۀ امام ابی الحسن الهادی)
از دیگر توجیهات شیعیان این است که می گویند: «محلی که به عنوان “سرداب غیبت” مشهور است، در سامرا است، اما در گزارش صاحب” آثار البلاد” از سردابی در “بغداد” سخن می گوید»
جواباین است که متقدمین شیعه برای تیغ زدن عوام خود از هیچ گونه عملی خود داری نکرده اند، در حال حاضر برای اینکه جیب مردم بی خبر را خالی کنند چاه جمکران علم کرده و در شهرهای متعدد چاه های شبیه به آن درست کرده اند ؛ همچنین برای حضرت علی چندین محل به عنوان مدفن معرفی نموده اند، یکی در کوفه و دیگری در دمشق و حتی در افغانستان!! برای سیده زینب نیز قبری در مدینه و قبری در دمشق و حتی در مصر ! همچنین محل دفن امام زین العابدین را نیز در دمشق (حما) و همچنین در مدینه دانسته اند! در مورد امام حسین علیه السلام که دیگر وا ویلا! ؛ از چنین قومی که برای حضرت علی قبری در افغانستان و برای سیده زینب قبری در مصر معرفی می کنند هیچ بعید نیست که سردابی در سامرا و بعد از گذشت صدها سال سردابی در بغداد معرفی کنند!
وانگهی، در اقوال دیگر مؤرخین و جغرافی دانان و علما، واقعه ای مشابه در شهرهای مختلف موجود است که سخنی از “سرداب” ندارد، آنها را چگونه توجیه می کنید؟؟
تشابه با مسیحیت: چنین عقیده و اعمال خرافیی از مسیحیان نیز سر زده است چنانکه “امیر شکیب ارسلان” در تعلیقاتش بر کتاب «حاضر العالم الاسلامی»می نویسد:
«روی هوارت huartالفرنساوی صاحب تاریخ العرب المطبوع سنه ۱۹۱۳ ان انکلیزیا ورد بیت المقدس و اقام بالوادی الذی یقال انه ستکون به الدینونه، و شرع کل صباح یقرع الطبل منتظراً الحشر. وسمعت ان امراه «انکلیزیه فیما اظن» جاءت القدس وکانت تغلی الشای کل یوم لاجل ان تقدمه للسید المسیح ساعه وصوله وحدث لامرتین الشاعر الفرنسوی العظیم فی رحلته بجبل لبنان انه زار فی قریه جون السیده استیرستانهوب ابنه اخی بیت pitالوزیر الانکلیزی الشهیر فرأیعندها فرساً مسرجاً دائماً لیکون رکوبه للسید المسیح المنتظر وصوله .»(حاضر العالم الاسلامی ج:۲ ص: ۱۹۵، لوثروب ستودارد ؛ مترجم : عجاج نویهض با تعلیقات شکیب ارسلان، دار الفکر)
یعنی:«هوارت فرانسوی صاحب کتاب تاریخ العرب که در سال ۱۹۱۳ به چاپ رسیده روایت می کند که ارتش انگلیس به بیت المقدس وارد شد. و در محلّی که گفته می شد ظهور حضرت عیسی از آنجاست، ایستادند و هر بامداد، طبل میزدند، در انتظار بازگشت حضرتش و شنیدم که یک بانو (که به گمانم انگلیسی بود) هر روز به قدس می آمد و چای آماده میکرد، به امید این که از حضرت مسیح در زمان بازگشت خود، پذیرایی کند.لامارتین شاعر بزرگفرانسوی در سفر خود به جبل لبنان میگوید که در روستای «جون»، استیر ستانوب، برادرزاده ی “پیت”وزیر مشهور انگلیسی را دیده که همواره اسبی زین کرده آماده داشته تا حضرت مسیح در هنگام رجعت بر آن سوار شود.»
در پایان:
از مدارکی که ارائه شد به خوبی مشخص می شود که شیعیان رسم عجیبی در مورد مهیا کردن مرکب برای امام زمان خود داشته اند که این رسم در شهرها و قرنهای مختلف پابر جا بوده است، پس انکار نمودنِ این رسم و نادیده گرفتن این همه اسناد و مدارک معتبر خصوصاً در باب حکومت شیعی سربداران چیزی جز لجاجت و خود را به خواب زدن نیست .
با این تعاریف به خوبی ثابت شد که سخن شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله علیه نه تنها دروغ نیست بلکه واقعیتی محض است…. والحمد لله رب العالمین.
التماس دعا