شاید بارها شنیده باشید که شبهات مختلفی از سوی شیعیان علیه اهل سنت مطرح می شود، همچون اینکه: (علی با معاویه جنگ کرد و صدها نفر بخاطر دستور آنها کشته شد و حتما می دانید که کشتن انسان بی گناه جرم بزرگی هست و از طرفی هرگز دو حق با هم جنگ نمی کنند، پس باید یکی حق و دیگری باطل باشد، پس به نظر شما علی حق هست یا معاویه؟ علی با عایشه نیز جنگ کرد، باز هم از این دو شما کدام یک را قبول دارید؟ ناگفته نماند که شما اهل سنت، علی را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارید و جنگ معاویه و عائشه با خلیفه وقت به معنای نافرمانی از دستورات حکومت اسلامی هست، نظر شما چی هست؟عمر بارها گفته هست که اگر علی نبود عمر هلاک شده بود، ولی هیچ جمله نداریم که علی در مورد علم و قدرت عمر چیزی گفته باشد، پس به نظر شما خلافت ابتدا حق علی بوده یا عمر؟ و برای خلافت چه چیزهای شرط هست؟)
و اما پاسخ به این شبهات:
باید به شیعیان گفت که مقصود شما و تعریف شما از باطل دانستن یک عده چیست؟ اگر مقصودتان تنها خطاکار بودن آنهاست که مشکلی بین ما و شما نیست، ولی چنانچه مقصودتان تکفیر نمودن آنهاست و اینکه افراد مقابل حضرت علی از اسلام خارج شده اند و کافرند، خوب مسلما چنین عقیده ای مد نظر ما نیست و البته چنین عقیده ای در تضاد کامل با قرآن نیز می باشد. در سوره حجرات آیه ۹ می خوانیم: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد با آن [طایفهاى] که تعدى مىکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد، پس اگر باز گشت میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست مىدارد) خوب می بینید که در آیه صریحا به دو طایفه از مومنین اشاره شده که به جنگ با یکدیگر رفته اند و هیچ جا نگفته که گروه باطل از اسلام خارج می شوند و کافرند و خود حضرت علی نیز چنین نظری نداشته و لشکریان مقابل خود را کافر نمی دانسته است. بلکه جنازه های دو طرف را یکجا جمع می کند و بر همه آنها طبق رسوم اسلام نماز میت می گذارد. متاسفانه چنین قوانینی را علمای رافضی از خود تولید می کنند و راحت می نشینند و دسته ای را کافر و جهنمی می کنند و دسته ای دیگر را بهشتی!! و اما اینکه در این جنگها حق با چه کسی است؟ باید گفت که حق با علی بوده است.در جنگ با خوارج حق با علی بوده است و در جنگهای دیگر نیز حق با او بوده است، ولی لازم به تذکر است که بحث و حدیث در جنگهایی همچون جمل فراوان است و نمی توان بطور کامل ایشان را باطل دانست.
باید به شیعیان گفت که مقصود شما و تعریف شما از باطل دانستن یک عده چیست؟ اگر مقصودتان تنها خطاکار بودن آنهاست که مشکلی بین ما و شما نیست، ولی چنانچه مقصودتان تکفیر نمودن آنهاست و اینکه افراد مقابل حضرت علی از اسلام خارج شده اند و کافرند، خوب مسلما چنین عقیده ای مد نظر ما نیست و البته چنین عقیده ای در تضاد کامل با قرآن نیز می باشد. در سوره حجرات آیه ۹ می خوانیم: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد با آن [طایفهاى] که تعدى مىکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد، پس اگر باز گشت میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست مىدارد) خوب می بینید که در آیه صریحا به دو طایفه از مومنین اشاره شده که به جنگ با یکدیگر رفته اند و هیچ جا نگفته که گروه باطل از اسلام خارج می شوند و کافرند و خود حضرت علی نیز چنین نظری نداشته و لشکریان مقابل خود را کافر نمی دانسته است. بلکه جنازه های دو طرف را یکجا جمع می کند و بر همه آنها طبق رسوم اسلام نماز میت می گذارد. متاسفانه چنین قوانینی را علمای رافضی از خود تولید می کنند و راحت می نشینند و دسته ای را کافر و جهنمی می کنند و دسته ای دیگر را بهشتی!! و اما اینکه در این جنگها حق با چه کسی است؟ باید گفت که حق با علی بوده است.در جنگ با خوارج حق با علی بوده است و در جنگهای دیگر نیز حق با او بوده است، ولی لازم به تذکر است که بحث و حدیث در جنگهایی همچون جمل فراوان است و نمی توان بطور کامل ایشان را باطل دانست.
خود حضرت علی می فرماید:(افراد ملاک حق نیستند بلکه حق را ملاکی است که افراد با آن سنجیده می شوند.)مشخص است که قرآن و سنت ملاک و معیار و جداکننده حق از باطل هستند و اعمال هر کس به این دو نزدیکتر باشد، او بر حق تر خواهد بود و بطور حتم در جنگ بین دو گروه از مسلمین هر دوی ایشان خود را مستلزم اطاعت از قرآن و سنت می دانند ولی در اجتهاد خویش دچار خطا و اشتباه می شوند نه اینکه بطور کل منکر قرآن و پیغمبر باشند و در واقع باطل کامل باشند، این چنین حکمی در جنگ با کفار صدق می کند که کاملا بر راه باطل هستند و منکر قرآن و سنت هستند. در همین جنگ جمل نیز تا شب قبل از جنگ، هر دو گروه در حال صلح با یکدیگر بوده اند و منافقینی چون ابن سباء با تیراندازی به سمت لشکریان، آتش جنگ را شعله ور می سازند و همچنین نمی توان همچون شیعیان اولی الامر را خالی از هر گونه خطا و اشتباه دانست و شاید چنانچه علی به طلحه و زبیر مسئولیتی می داد و از آنها در اداره حکومت استفاده می کرد خیلی بهتر از کسانی بودند که همگی آنها به علی خیانت کردند، ولی به هر حال و بطور کلی ما حضرت علی را بر حق می دانیم.
امروزه نیز بحثی به طور گسترده در اکثر حوزه های علوم مطرح است به نام منطق فازی. این اصطلاح به طور خلاصه بدین معناست که در هیچ حوزه ای صفر و صد مطلق، سفید و سیاه مطلق، نور و ظلمت مطلق و حق و باطل مطلق وجود ندارد(مگر در حوزه ماوراء الطبیعی و مثلا تضاد میان خدا و شیطان یا کفر و ایمان) خوب در خصوص انسانها و گروههای اجتماعی زمان حضرت علی نیز وضع به همین منوال بوده، شکی نیست که هیچیک از آنها منافق و یا مغرض و معاند با اصل اسلام نبوده اند و اینها اختلافاتی سیاسی بوده اند. ما نیز هم اکنون بین علما و رجال سیاسی شیعه اختلافات فراوانی را می بینیم، حتی بسیاری از مراجع تقلید شیعه مخالف با سیاستهای ایشان هستند(همچون منتظری و صانعی و غیره…) ولی ظاهرا زبان درازی علمای شیعه تنها برای مسلمانان ۱۴۰۰ سال پیش است.و اینکه عمر بارها گفته که اگر علی نبود عمر هلاک شده بود، ولی هیچ جمله نداریم که علی در مورد علم و قدرت عمر چیزی گفته باشد!!! علاوه بر اینکه این اوج فروتنی و انسانیت و آزاد اندیشی حضرت عمر را می رساند، باید گفت که بسیاری از صحابه دارای احادیث و فضایلی ثبت شده از خود شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم می باشند که حتی شیعه نیز منکر آنها نیست و چنانچه مبنای خلافت تنها بر چنین فضایلی باشد که افراد زیادی به جز حضرت علی نیز نامزد خلافت خواهند بود. خود شیعه بارها اشاره کرده که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده: (راستگوتر از اباذر در زیر هفت آسمان نیست.) و اما شرط اصلی برای رسیدن به خلافت، تشکیل شورای مهاجرین و انصار(یعنی همان اهل حل و عقد) و بیعت مردم است نه جملاتی که بین اشخاص رد و بدل شده است. خداوند و پیامبر صلی الله علیه وسلم برای اینکه ماهیت قدسی به سیاست نداده باشند جانشینی تعیین نکردند مبادا تا روز قیامت به همین بهانه(و با قدرت شگفت انگیز دین) عده ای بخواهند سوار احساسات مذهبی مردم شده و هر ساز مخالفی را در نطفه خفه کنند. گو اینکه نکردند و چنین شد، اگر تعیین می کردند چه می شد؟!